داستان موکامی کو رومان من تو ادامه توضیحاته
یویی . صبح شده بهتره بلند شم ایاتو.چه طوری عجبی زود بلند شدی یویی.باز خواب درخت سیبو دیدم کهیکد پسر ناز وکوچولو در زیر درخت گریه میکرد ومن اورا در اغوشکشیدم وآاااا آیاتو. چهجالب تنشی. بچه ها زود پاشین شوسان داره فریاد میکشه آیاتو. یه حسی بهم میگه بچه دار شدی تنشی. من یا یویی ایاتو. بعدا میفهمی . یااااا خداااا مگه خوناشاما میفهمن کی بچه دار میشه پس چرا رجی تا حالا بهم نگفته حتما میخواد دوباره سوپرایزم کنه آممممم هممم حالا باید چه کار کنم یویی. تنشی شوسان کجاس تنشی .یااا خدااا شوسان گیر کرده توی زندانه حالا باید چه کار کنم برادر شوهر بیچارمم یویی .چییی
نظرات (۱۵)