غم هجران پارت 41(خواستگاری بهشته از شرمیلا برای امیر)
صنم
از زینت خواسته بودم که همه ر و توسالن جمع کنه .زینتم همه رو جمع کردو اومد به مااطلاع داد.
چند مین بعد همه توی سالن نشسته بودند. و بعد منو سحر وامیر وارد شدیم روکردم به جمع و گفتم:اقای امینی من وخواهرم به نمایندگی از پدرومادرم خدمتتون رسیدیم تا شرمیلا جون رو از شما خواستگاری کنیم.پدر ومادر نیز درصورتی که جوابتون مثبت باشه از اصفهان میان . اراد رو کرد به پیمان وگفت:ماها که مشکلی نداریم میمونه پدر .در نظر شما چیه؟
اقاعلی هم یه نگاه به جمع کردو گفت:همسر من ومادر شما دوستان بهشتهیمی بودند .خیلی خوشجالم که این خانواده ها دارند باهم پیوند میخورند .من با ازدواج امیرو شرمیلا مشکلی ندارم اما خواسته ی شرمیلا شرطه .درهمین لحظه سحر بلند شدو به سمت اتاق شرمیلا رفت .تا نظرش رو بدونه .
چند مین بعد سحر بایه جعبه شیرینی برگشتو گفت:خب بفرمایید .دهنتون رو پیرین کنید عروس خانم بله داد .
اونروز علی اقا یه صیغه ی محرمیت بین شرمیلا وامیر خوند .ومنتظر شدیم تا پدرومادر هم به به اصفهان بیان
***
خانم شما صاحب یه دختر شدید تبریک میگم
-میخوام ببینمش
-بفرمایید
چه حس خوبیه دراغوش گرفتن فرزندت
نظرات