دکلمه عاشقانه، زخم تیغش بر رگ ایمان من جا مانده است/شاعر: شکوفه رضائی/ گوینده: مجیدبقائی
زخم تیغش بر رگ ایمان من
جا مانده است
بسکه محکم زد دهان حیرتم
وا مانده است
آدمی را از شمار دشمنش باید شناخت
پشت پا از دوست هرکس خورده تنها مانده است
او که با من از خودم هم مهربان تربود رفت
علتش اما بشکل یک
معما مانده است
رد پای بیقرار آبی چشمان اوست
هرکجا در شعرهایم اسم
دریا مانده است
ادعا میکرد عشق لیلی و مجنون بهم
مثل ما بوده که بر روی
زبان ها مانده است
تازگی ها از کنارم رد شد و حتی ندید
نعش قلبم را که زیر دست و
پا جامانده است
گفته بود از غصه میپوسد اگر ترکش کنم
دیدمش با دیگری هم شاد و
زیبا مانده است
دفتر اشعار بی روح مرا خواند و نگفت
شاعر بیچاره آیا مرده
آیا مانده است
شکوفه رضایی دولت آبادی
نظرات