در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/ typhoon breath_ پارت ۳۵: گزارشگر رحم کن T-T

۵ نظر گزارش تخلف
♦aDeRyAn♦
♦aDeRyAn♦

برگشتم بینم چیه که دیدم شین داره میدوه! بله.داره میدوه! یکی نی بهش بگه آخه خل تو مگه مازوخیسمی تو این بارون یورتمه میری؟ اومدم پنجره رو ببندم که یک آن با خودم گفتم چرا حرف نزنم باهاش؟ چون دفعه قبلی که اومدم حرف بزنم که نشد.در اصل رید تو اعصابم بعد دیگه... نشد خلاصه ولی الان خوبه همه هم خابن مشکلی نیس.. خلوته راحت میتونم باهاش حرف بزنم
سوییشرتمو پوشیدم و رفتم بیرون.بعد از چند دقیقه وایسادن و تماشای دویدنش گفتم+شین!
برگشت سمت من_تو کی اونجا ظاهر شدی؟جنی مگه؟
+ای کورشی الهی! یعنی من سه ساعته اینجام تو منو ندیدی؟ پس از این سه کیلو چشم که رو صورتته چه استفاده‌ای میکنی؟ من..
یهو دیدم وسط حرفام روشو کرد اونور و شروع کرد به دویدن!داد زدم+ هوی گراز مثلا داشتم نطق میکردما!!
دیدم اهمیتی نمیده دویدم دنبالش... رسیدم بهش...گوشه گرمکنشو گرفتم و کشیدم...یهو برگشت سمتم-فک کنم قبلن هم بهت گفته بودم که خوش ندارم به حرف آدمای احمق گوش کنم؟!
یکم نفس‌نفس میزدم+ببند! حداقل یکی دوکلمه از حرفامو گوش بده! شاید اصن اونجوری که فکر میکردی نبود!
پوزخند زد-هه... آدمای احمق.حرفاشون حرف مفته! حرفات برام مهم نیس...
+گفتم یک کلمش فقط... گوش کن!چرا.حاظر نیستی بهم پاس بدی ؟
-من قبلا جواب این سوالتو دادم احمق خانوم...
+ولی آخه من قا...
یهو داد زد-یه بار گفتم... حرفمو دیگه تکرار نمیکنم... دخترا همشون مثل همن... همشون عوضی و پستن... همشون ضعیفن!تو ظاهر به نظر زیبا ترین موجودات جهان میان ولی باطنشون هیچ زیبایی نداره! همتون مثل همین!! همتون هرزه و لاشین!
چشمام گرد شده بود!!یکم ازش بیشتر فاصله گرفتم+خفه..شو! تو..چی داری بلغور میکنی؟ هرزه؟ لاشی؟ (داد زدم) یه نگا به سرتا پای خودت بنداز! از تو لاشی تر نیس!! معلوم نیس با کیا میگردی! شعورتم که اگه بگم قد کرفس یقینا به کرفس توهین کردم! هممون مث همیم؟ من نمیدونم تو کدوم جنده‌ای رو میگی ولی‌ دخترای پاک هم هستن... چشم نداری ببینی؟
پوزخند رو مخاش رو دوباره تحویل من داد-هه... تو که از همه بیشتر... آمریکا هم بزرگ شدی... معلوم نیس چه غلطایی اونجا میکردی!!
بیش از اندازه زیر بارون مونده. بودم. نفسم.. داشت بند میومد. حالا بارون به کنار! داد زدنامم نفسمو بیشتر میگرفت...
به سختی گفتم+خفه.شو...او

نظرات (۵)

Loading...

توضیحات

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/ typhoon breath_ پارت ۳۵: گزارشگر رحم کن T-T

۱۳ لایک
۵ نظر

برگشتم بینم چیه که دیدم شین داره میدوه! بله.داره میدوه! یکی نی بهش بگه آخه خل تو مگه مازوخیسمی تو این بارون یورتمه میری؟ اومدم پنجره رو ببندم که یک آن با خودم گفتم چرا حرف نزنم باهاش؟ چون دفعه قبلی که اومدم حرف بزنم که نشد.در اصل رید تو اعصابم بعد دیگه... نشد خلاصه ولی الان خوبه همه هم خابن مشکلی نیس.. خلوته راحت میتونم باهاش حرف بزنم
سوییشرتمو پوشیدم و رفتم بیرون.بعد از چند دقیقه وایسادن و تماشای دویدنش گفتم+شین!
برگشت سمت من_تو کی اونجا ظاهر شدی؟جنی مگه؟
+ای کورشی الهی! یعنی من سه ساعته اینجام تو منو ندیدی؟ پس از این سه کیلو چشم که رو صورتته چه استفاده‌ای میکنی؟ من..
یهو دیدم وسط حرفام روشو کرد اونور و شروع کرد به دویدن!داد زدم+ هوی گراز مثلا داشتم نطق میکردما!!
دیدم اهمیتی نمیده دویدم دنبالش... رسیدم بهش...گوشه گرمکنشو گرفتم و کشیدم...یهو برگشت سمتم-فک کنم قبلن هم بهت گفته بودم که خوش ندارم به حرف آدمای احمق گوش کنم؟!
یکم نفس‌نفس میزدم+ببند! حداقل یکی دوکلمه از حرفامو گوش بده! شاید اصن اونجوری که فکر میکردی نبود!
پوزخند زد-هه... آدمای احمق.حرفاشون حرف مفته! حرفات برام مهم نیس...
+گفتم یک کلمش فقط... گوش کن!چرا.حاظر نیستی بهم پاس بدی ؟
-من قبلا جواب این سوالتو دادم احمق خانوم...
+ولی آخه من قا...
یهو داد زد-یه بار گفتم... حرفمو دیگه تکرار نمیکنم... دخترا همشون مثل همن... همشون عوضی و پستن... همشون ضعیفن!تو ظاهر به نظر زیبا ترین موجودات جهان میان ولی باطنشون هیچ زیبایی نداره! همتون مثل همین!! همتون هرزه و لاشین!
چشمام گرد شده بود!!یکم ازش بیشتر فاصله گرفتم+خفه..شو! تو..چی داری بلغور میکنی؟ هرزه؟ لاشی؟ (داد زدم) یه نگا به سرتا پای خودت بنداز! از تو لاشی تر نیس!! معلوم نیس با کیا میگردی! شعورتم که اگه بگم قد کرفس یقینا به کرفس توهین کردم! هممون مث همیم؟ من نمیدونم تو کدوم جنده‌ای رو میگی ولی‌ دخترای پاک هم هستن... چشم نداری ببینی؟
پوزخند رو مخاش رو دوباره تحویل من داد-هه... تو که از همه بیشتر... آمریکا هم بزرگ شدی... معلوم نیس چه غلطایی اونجا میکردی!!
بیش از اندازه زیر بارون مونده. بودم. نفسم.. داشت بند میومد. حالا بارون به کنار! داد زدنامم نفسمو بیشتر میگرفت...
به سختی گفتم+خفه.شو...او