در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان کره ای عشق به شکل برمودا قسمت6

۰ نظر
گزارش تخلف
♪♬♥ ♡Park Sangme & Park Chanyeol ♡ ♥♬♪
♪♬♥ ♡Park Sangme & Park Chanyeol ♡ ♥♬♪

یه دفعه صدای بنگ در اومد ، ترس تمام وجودم رو تصقیر کرد...
ای بمیری که زهره ترک شدم!!
خر عرعرو بودو ...
وایسا این دیگه کیه صدا تا حالا نشده بودم!!
داشتن چینی حرف میزدن ، البته انگار این خرعرعرومون جز چینی چیز دیگه ای بلد نیست که همیشه باید چینی حرف زدنشو بشنوم:
اون یکی پسره —هی ! مطمئنی می خوای بفروشیش؟!
چان ووک —آره ، پس چی کار کنم وقتی کارم اینه؟!!
—هیون خبر داره؟!
—نه ، برام مهم نیست
—می دونی اگه بفهمه داری بدون اطلاع اون کاری می کنی چه بلایی سرت میاره ؟
—هیچ غلتی نمی تونه بکنه اینو وقتی می فهمه که من به عنوان جانشین باباش رئیس این باند شدم.
نکنه منظورشون این بود که می خوان منو بفروشن ، اگه قرار باشه فروخته شم ، قبل اینکه بخوان منو از اینجا ببرن اون هیون عوضیو جر می دم...
انگار اون دوتا هم به توافق رسیده بودن ؛ صدای کفشای اون خر عرعرو رو می شنیدم که هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شد .
گرمای دستاشو حس می کردم که برعکس رفتارش که سرده!!
می خواست دستامو که با قفل و زنجیر بسته شده بود باز کنه ...
دوتا دستامو که باز کرد ، یه دفعه صدای پای یه نفرو شنیدم نمی دونم چرا ولی حس شیشمم می گفت که اون فرشته ی نجاتمه!! :
هیون —معلوم هست شما دوتا بدون من چه غلطی می کنید ؟
خره ، اصلا از حرف زدنش خوشم نیومد انگار این دوتا اومدن پیک نیک بدون اون... !!!
چان ووک—به تو هیچ ربطی نداره که ما چه غلطی می کنیم...
—هه ، شما نمی تونین بدون اجازه ی من یه لیوان آب بخورید اون وقت برا من شاخ شدی و می گی به تو ربطی نداره؟!!!!
معلوم بود به خرعرعرو خیلی بر خورده بود!!
اون یارو هم که دید اوضاع خیلی خرابه با حول :
—خب دیگه من برم وقتی به توافق رسیدین خبرم کنین...
خرعرعرو هم که دیگه صبرش تموم شده بود و داشت از شدت اعصبانیت زمینم ذوب می کرد اینو می شد از طرز نفس کشیدنش فهمید...
بعد رفتن اون یارو شروع کرد به بلند عرعر کردن:
چان ووک—هیون!معلومه چی کار می کنی؟!!
—آره
—خب؟
—آخ داداشی ، اینجاش دیگه به تو مربوط نمی شه پس الکی وقتتو تلف نکن ، وقت طلاست^_^
----------------------------
امیدوارم تا اینجا خوشتون اومده باشه ؛ فردا احتمال داره بنویسم ولی شایدم ننویسم چون می خوام درس بخونم و دعا می کنم هم من و هم شما امتحانامونو خوب بدیم ؛ لایک نظر و اشکال و ایراد یادتون نره و در آخر همتونو دوس دارم♥♡♥

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

رمان کره ای عشق به شکل برمودا قسمت6

۱۱ لایک
۰ نظر

یه دفعه صدای بنگ در اومد ، ترس تمام وجودم رو تصقیر کرد...
ای بمیری که زهره ترک شدم!!
خر عرعرو بودو ...
وایسا این دیگه کیه صدا تا حالا نشده بودم!!
داشتن چینی حرف میزدن ، البته انگار این خرعرعرومون جز چینی چیز دیگه ای بلد نیست که همیشه باید چینی حرف زدنشو بشنوم:
اون یکی پسره —هی ! مطمئنی می خوای بفروشیش؟!
چان ووک —آره ، پس چی کار کنم وقتی کارم اینه؟!!
—هیون خبر داره؟!
—نه ، برام مهم نیست
—می دونی اگه بفهمه داری بدون اطلاع اون کاری می کنی چه بلایی سرت میاره ؟
—هیچ غلتی نمی تونه بکنه اینو وقتی می فهمه که من به عنوان جانشین باباش رئیس این باند شدم.
نکنه منظورشون این بود که می خوان منو بفروشن ، اگه قرار باشه فروخته شم ، قبل اینکه بخوان منو از اینجا ببرن اون هیون عوضیو جر می دم...
انگار اون دوتا هم به توافق رسیده بودن ؛ صدای کفشای اون خر عرعرو رو می شنیدم که هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شد .
گرمای دستاشو حس می کردم که برعکس رفتارش که سرده!!
می خواست دستامو که با قفل و زنجیر بسته شده بود باز کنه ...
دوتا دستامو که باز کرد ، یه دفعه صدای پای یه نفرو شنیدم نمی دونم چرا ولی حس شیشمم می گفت که اون فرشته ی نجاتمه!! :
هیون —معلوم هست شما دوتا بدون من چه غلطی می کنید ؟
خره ، اصلا از حرف زدنش خوشم نیومد انگار این دوتا اومدن پیک نیک بدون اون... !!!
چان ووک—به تو هیچ ربطی نداره که ما چه غلطی می کنیم...
—هه ، شما نمی تونین بدون اجازه ی من یه لیوان آب بخورید اون وقت برا من شاخ شدی و می گی به تو ربطی نداره؟!!!!
معلوم بود به خرعرعرو خیلی بر خورده بود!!
اون یارو هم که دید اوضاع خیلی خرابه با حول :
—خب دیگه من برم وقتی به توافق رسیدین خبرم کنین...
خرعرعرو هم که دیگه صبرش تموم شده بود و داشت از شدت اعصبانیت زمینم ذوب می کرد اینو می شد از طرز نفس کشیدنش فهمید...
بعد رفتن اون یارو شروع کرد به بلند عرعر کردن:
چان ووک—هیون!معلومه چی کار می کنی؟!!
—آره
—خب؟
—آخ داداشی ، اینجاش دیگه به تو مربوط نمی شه پس الکی وقتتو تلف نکن ، وقت طلاست^_^
----------------------------
امیدوارم تا اینجا خوشتون اومده باشه ؛ فردا احتمال داره بنویسم ولی شایدم ننویسم چون می خوام درس بخونم و دعا می کنم هم من و هم شما امتحانامونو خوب بدیم ؛ لایک نظر و اشکال و ایراد یادتون نره و در آخر همتونو دوس دارم♥♡♥