در حال بارگذاری ویدیو ...

عشق بی کلام- قسمت8

۰ نظر
گزارش تخلف
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo  ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}

-از آشنایی با شما خوشبختم
صداش باعث شد برگردم منم به کره ای جواب دادم
من- منم همین طور
داشتم میرفتم که باز برگشتم...چشمام رو ریز نشون دادم و سرمو وکج کردم
من-سهون ظهور نکرده آیا؟؟؟؟!!
فکر کنم به زور داشت خنده اش رو کنترل می کرد آخه چشماش داشت میخندید
-چطور؟؟
من- جدا از چشما صدای اونو صدای تو میشنوم...هـــئ ... خوش حال شدم بای
از اون دور شدم خیلی عجیب به نطر میرسید اخه اولین طرفداری بود که ازم امضا نمی خواست
(سهون)
اه خفه شدم زیر این شالگردن...
رفتم سمت بچه ها
چانیول- چی شد تونستی باهاش حرف بزنی؟
من-نه بابا اگه میگفتم درجا سکته میزد...تازه داشتم لو میرفتم
شیومین خندید و گفت
شیومین-در این حد؟؟
من- آره اول که از چشمام بعدهم صدم
دی او-بابا ایول
چانیول- اول نسبت بهشون بدبین بودم ولی با اجرای امروزنظرم عوض شد
من- منم
بکهیون- حالا می خوایم چی کار کنیم؟؟
من- یکی رو میشناسم میتونه کمکمون کنه
بکهیون-کی؟
من- حالا ...فعلا من میرم جلو بعد شما بیاین...فقط اینو میدونم که اونا به خاطر موفقیتشون امشب میرن بیرون...
دی او-چطوره همون موقع بهشون بگیم؟؟
سرم رو تکون دادم و گفتم
من- یه نقشه ای تو کلمه...بدجور
چانیول خندیدو گفت-میشه نقشه ی تو کله ات رو به ماهم بگی؟؟؟
اومدم نزدیک تر و نقشه رو بهشون گفتم
.........
(مارال)
من- یوهووووو دیدید بهتون گفتم دلم روشنه؟؟؟
پارمیدا- بکیییییی من اومدممممممممم
تارا- هی دیدن چجوری گروه پسرا زغالخته شد؟؟
من- اصلا فکرش رو هم نمی کردن که بباخن...اوووووق با اون لباسای بچه گونه اشون
یه دفعه دیدم شمیم حالش بد شد
من- چی...چی شده؟؟
شمیم- هیچی حالم خوبه
تاره- نه تو یه چیت هست...نمیگی
نگار- توی اجرا هم رنگت پریده بود
شمیم- فکر کنم سرما خوردم چیز خاصی نیست
پارمیدا- یعنی اوکیه؟؟
لبخندی زد و گفت
شمیم- اوکیه اوکی
دوباره شوخی مسخره هامون رو شروع کردیم....یه کوپ رقصیدیم و خوندیم تا خونه
همه از ماشین پیاده شدن و رفتن تو خونه باید حتما به مامانم این خبر خوبو بگم
......
اگه می خونی لایک کن ....لطفـــــــــــــــــا

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

عشق بی کلام- قسمت8

۷ لایک
۰ نظر

-از آشنایی با شما خوشبختم
صداش باعث شد برگردم منم به کره ای جواب دادم
من- منم همین طور
داشتم میرفتم که باز برگشتم...چشمام رو ریز نشون دادم و سرمو وکج کردم
من-سهون ظهور نکرده آیا؟؟؟؟!!
فکر کنم به زور داشت خنده اش رو کنترل می کرد آخه چشماش داشت میخندید
-چطور؟؟
من- جدا از چشما صدای اونو صدای تو میشنوم...هـــئ ... خوش حال شدم بای
از اون دور شدم خیلی عجیب به نطر میرسید اخه اولین طرفداری بود که ازم امضا نمی خواست
(سهون)
اه خفه شدم زیر این شالگردن...
رفتم سمت بچه ها
چانیول- چی شد تونستی باهاش حرف بزنی؟
من-نه بابا اگه میگفتم درجا سکته میزد...تازه داشتم لو میرفتم
شیومین خندید و گفت
شیومین-در این حد؟؟
من- آره اول که از چشمام بعدهم صدم
دی او-بابا ایول
چانیول- اول نسبت بهشون بدبین بودم ولی با اجرای امروزنظرم عوض شد
من- منم
بکهیون- حالا می خوایم چی کار کنیم؟؟
من- یکی رو میشناسم میتونه کمکمون کنه
بکهیون-کی؟
من- حالا ...فعلا من میرم جلو بعد شما بیاین...فقط اینو میدونم که اونا به خاطر موفقیتشون امشب میرن بیرون...
دی او-چطوره همون موقع بهشون بگیم؟؟
سرم رو تکون دادم و گفتم
من- یه نقشه ای تو کلمه...بدجور
چانیول خندیدو گفت-میشه نقشه ی تو کله ات رو به ماهم بگی؟؟؟
اومدم نزدیک تر و نقشه رو بهشون گفتم
.........
(مارال)
من- یوهووووو دیدید بهتون گفتم دلم روشنه؟؟؟
پارمیدا- بکیییییی من اومدممممممممم
تارا- هی دیدن چجوری گروه پسرا زغالخته شد؟؟
من- اصلا فکرش رو هم نمی کردن که بباخن...اوووووق با اون لباسای بچه گونه اشون
یه دفعه دیدم شمیم حالش بد شد
من- چی...چی شده؟؟
شمیم- هیچی حالم خوبه
تاره- نه تو یه چیت هست...نمیگی
نگار- توی اجرا هم رنگت پریده بود
شمیم- فکر کنم سرما خوردم چیز خاصی نیست
پارمیدا- یعنی اوکیه؟؟
لبخندی زد و گفت
شمیم- اوکیه اوکی
دوباره شوخی مسخره هامون رو شروع کردیم....یه کوپ رقصیدیم و خوندیم تا خونه
همه از ماشین پیاده شدن و رفتن تو خونه باید حتما به مامانم این خبر خوبو بگم
......
اگه می خونی لایک کن ....لطفـــــــــــــــــا