در حال بارگذاری ویدیو ...

فیک چانیول شب آفتابی پارت آخر

۰ نظر گزارش تخلف
MehrrAra
MehrrAra

چان دلم برای خوابیدن بین بازوات تنگ شده..
چان: منم خوابم میاد...
لین: ...
چان: میشه یه امشب پیشت باشم؟؟؟قول میدم فقط یه امشب باشه...
لین: چان...دلم میخاد از فردا باهم باشیم...
چان: خوبه عشقم...میدونستم...
بخواب...تو بغل من...فقط یه امشب...
لین نگاه کن...چه شب آفتابی و قشنگیه...
آروم چشماشو بست...
صبح ....
میناکوچولو خوشحال ازاینکه دوباره عموشو میبینه میدوعه سمت چان و صداش میزنه...
با بغض روشو میکنه سمت مامانش...
مامان عمو بامن قهره؟؟؟ چرا جوابمو نمیده؟؟؟
مامانش ولی...شونه هاش میلرزید... زیر لب زمزمه کرد...یادته عموت بهت قول داد فردا با زن عمو ببینیش؟؟؟حالا ببین به قولش وفا کرده...عموت رفته پیش زن عموت...حالا با همن....
و آروم زمزمه کرد: ...با تک عروس گورستانش...
کم کم مردم جمع شدن و از صحنه ای که میدیدن قلبشون به درد میومد...
دامادی با لباس دامادی بر سر قبر نوعروس خود جان داد...
حرف اون روز مردم دیدار شیرین تازه دامادی بود که نو عروسش رو تو تصادف روز عروسی از دست داده بود...
تمام

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

فیک چانیول شب آفتابی پارت آخر

۴ لایک
۰ نظر

چان دلم برای خوابیدن بین بازوات تنگ شده..
چان: منم خوابم میاد...
لین: ...
چان: میشه یه امشب پیشت باشم؟؟؟قول میدم فقط یه امشب باشه...
لین: چان...دلم میخاد از فردا باهم باشیم...
چان: خوبه عشقم...میدونستم...
بخواب...تو بغل من...فقط یه امشب...
لین نگاه کن...چه شب آفتابی و قشنگیه...
آروم چشماشو بست...
صبح ....
میناکوچولو خوشحال ازاینکه دوباره عموشو میبینه میدوعه سمت چان و صداش میزنه...
با بغض روشو میکنه سمت مامانش...
مامان عمو بامن قهره؟؟؟ چرا جوابمو نمیده؟؟؟
مامانش ولی...شونه هاش میلرزید... زیر لب زمزمه کرد...یادته عموت بهت قول داد فردا با زن عمو ببینیش؟؟؟حالا ببین به قولش وفا کرده...عموت رفته پیش زن عموت...حالا با همن....
و آروم زمزمه کرد: ...با تک عروس گورستانش...
کم کم مردم جمع شدن و از صحنه ای که میدیدن قلبشون به درد میومد...
دامادی با لباس دامادی بر سر قبر نوعروس خود جان داد...
حرف اون روز مردم دیدار شیرین تازه دامادی بود که نو عروسش رو تو تصادف روز عروسی از دست داده بود...
تمام