Amin Habibi - Gharibeh / امین حبیبی - غریبه
یه مسافر، یه غریبه، یه شبم بی پنجره
میروم با کوله بار سرگذشت و خاطره
خسته ام از خستگی ها خسته از این لحظه ها
می شمارم لحظه ها را بر نمی آرم چرا
قصه های من غمگین اگه تلخه اگه شیرین
میروم تا واسه فردا بسازم دنیای رنگین
هر جا میرم همه می گن یه غریبه اومده
نمی بینم هم صدایی اینم از بخت بده
من پر امید اما دلم در التهابه
میرم که تا در غربتم نوری بتابه
ای زندگی بیزارم از بیهوده بودن
میرم که تا پیدا کنم فردای روشن
هر جا میرم همه می گن یه غریبه اومده
نمی بینم هم صدایی اینم از بخت بده
یه مسافر ، یه غریبه ، یه شبم بی پنجره
میروم با کوله بار سر گذشت و خاطره
خسته ام از خستگی ها ، خسته از این لحظه ها
می شمارم لحظه ها رو ، بر نمی آرم چرا
نظرات (۱)