پایان عمل جراحی ۱ (کتاب ۳ دقیقه در قیامت)

۸ نظر گزارش تخلف
یا ابوالفضل العباس (ع) ۲ ⁦♥️
یا ابوالفضل العباس (ع) ۲ ⁦♥️

بسم الله الرحمن الرحیم

عمل جراحی طولانی شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشکل مواجه شد. پزشکان تلاش خود را مضاعف کردند. برداشتن غده همانطور که پیشبینی میشد با مشکل جدی همراه شد. آنها کار را ادامه دادند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد...
احساس کردم آنها کار را به خوبی انجام دادند. دیگر هیچ مشکلی نداشتم. آرام و سبک شدم. چقدر حس زیبایی بود! درد از تمام بدنم جدا شد.یکباره احساس راحتی کردم. سبک شدم. با خودم گفتم: خدا رو شکر. از این همه درد چشم و سردرد راحت شدم. چقدر عمل خوبی بود. با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم.
برای یک لحظه، زمانی را دیدم که نوزاد و در آغوش مادر بودم! از لحظه کودکی تا لحظهای که وارد بیمارستان شدم، برای لحظاتی با تمام جزئیات در مقابل من قرار گرفت!
چقدر حس و حال شیرینی داشتم. در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را دیدم! در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا، با لباسی سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.
او بسیار زیبا و دوست داشتنی بود. نمیدانم چرا اینقدر او را دوست داشتم. میخواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم.او کنار من ایستاده بود و به صورت من لبخند میزد. محو چهره او بودم. با خودم میگفتم: چقدر چهره‌اش زیباست! چقدر آشناست.
من او را کجا دیده ام!؟سمت چپم را نگاه کردم. دیدم عمو و پسر عمه ام و آقاجان سید (پدربزرگم) و ... ایستاده اند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود.
پسر عمه ام نیز از شهدای دوران دفاع مقدس بود. از اینکه بعد از سالها آنها را میدیدم خیلی خوشحال شدم.زیر چشمی به جوان زیبا رویی که در کنارم بود دوباره نگاه کردم. من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهره اش برایم آشناست.
یکباره یادم آمد. حدود 25 سال پیش... شب قبل از سفر مشهد... عالم خواب... حضرت عزرائیل...
با ادب سلام کردم. حضرت عزرائیل جواب دادند. محو جمال ایشان بودم که با لبخندی بر لب به من گفتند: برویم؟
باتعجب گفتم: کجا؟ بعد دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر جراح، ماسک روی صورتش را درآورد و به اعضای تیم جراحی گفت: دیگه فایده نداره. مریض از دست رفت... بعد گفت: خسته نباشید. شما تلاش خودتون رو کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه.
یکی از پزشکها گفت: دستگاه شوک رو بیارید ... نگاهی به دستگاهها و مانیتور اتاق عمل کردم.....

منبع:سایت بالا و جوهره

نظرات (۸)

Loading...

توضیحات

پایان عمل جراحی ۱ (کتاب ۳ دقیقه در قیامت)

۱۳ لایک
۸ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

عمل جراحی طولانی شد و برداشتن غده پشت چشم، با مشکل مواجه شد. پزشکان تلاش خود را مضاعف کردند. برداشتن غده همانطور که پیشبینی میشد با مشکل جدی همراه شد. آنها کار را ادامه دادند و در آخرین مراحل عمل بود که یکباره همه چیز عوض شد...
احساس کردم آنها کار را به خوبی انجام دادند. دیگر هیچ مشکلی نداشتم. آرام و سبک شدم. چقدر حس زیبایی بود! درد از تمام بدنم جدا شد.یکباره احساس راحتی کردم. سبک شدم. با خودم گفتم: خدا رو شکر. از این همه درد چشم و سردرد راحت شدم. چقدر عمل خوبی بود. با اینکه کلی دستگاه به سر و صورتم بسته بود اما روی تخت جراحی بلند شدم و نشستم.
برای یک لحظه، زمانی را دیدم که نوزاد و در آغوش مادر بودم! از لحظه کودکی تا لحظهای که وارد بیمارستان شدم، برای لحظاتی با تمام جزئیات در مقابل من قرار گرفت!
چقدر حس و حال شیرینی داشتم. در یک لحظه تمام زندگی و اعمالم را دیدم! در همین حال و هوا بودم که جوانی بسیار زیبا، با لباسی سفید و نورانی در سمت راست خودم دیدم.
او بسیار زیبا و دوست داشتنی بود. نمیدانم چرا اینقدر او را دوست داشتم. میخواستم بلند شوم و او را در آغوش بگیرم.او کنار من ایستاده بود و به صورت من لبخند میزد. محو چهره او بودم. با خودم میگفتم: چقدر چهره‌اش زیباست! چقدر آشناست.
من او را کجا دیده ام!؟سمت چپم را نگاه کردم. دیدم عمو و پسر عمه ام و آقاجان سید (پدربزرگم) و ... ایستاده اند. عمویم مدتی قبل از دنیا رفته بود.
پسر عمه ام نیز از شهدای دوران دفاع مقدس بود. از اینکه بعد از سالها آنها را میدیدم خیلی خوشحال شدم.زیر چشمی به جوان زیبا رویی که در کنارم بود دوباره نگاه کردم. من چقدر او را دوست دارم. چقدر چهره اش برایم آشناست.
یکباره یادم آمد. حدود 25 سال پیش... شب قبل از سفر مشهد... عالم خواب... حضرت عزرائیل...
با ادب سلام کردم. حضرت عزرائیل جواب دادند. محو جمال ایشان بودم که با لبخندی بر لب به من گفتند: برویم؟
باتعجب گفتم: کجا؟ بعد دوباره نگاهی به اطراف انداختم. دکتر جراح، ماسک روی صورتش را درآورد و به اعضای تیم جراحی گفت: دیگه فایده نداره. مریض از دست رفت... بعد گفت: خسته نباشید. شما تلاش خودتون رو کردین، اما بیمار نتونست تحمل کنه.
یکی از پزشکها گفت: دستگاه شوک رو بیارید ... نگاهی به دستگاهها و مانیتور اتاق عمل کردم.....

منبع:سایت بالا و جوهره

آموزش