قسمت 41 رمان عاشقان شیطانی

۱۸ نظر گزارش تخلف
sanako&chelsea
sanako&chelsea

دختره:من اسمم یونا هست
من و آتسوکو هم رفتیم پایین بلکه یکم فوضولی کنیم...یه دختری دم در بود
دختره:اوممم ببخشید احیانا یه دختری یهو از پنجره وارد خونتون نشد؟
کاناده:همون دختری که اسمش یونا هست؟
دختره:بعله
رجی:لطفا بیاین داخل منتظر بمونین.
دختره:همین جا منتظر می مونم.
کاناده:ولی یکم طول می کشه بهتره بیای داخل.
دختره:باشه
همه طبق معمول رو مبلای مخصوص خودشون نشستن اوف بازم همون آش و همون کاسه این اتفاق برا چهارمین بار هم داره اتفاق میفته
دختره:ببخشید من یادم رفت خودمو معرفی کنم من یومیکو هستم(درواقع اسمش یویون هست ولی بعضی از بچه ها بهم گفتن اسمش انیمه ای نیست و کره ای هست ولی چون آخه یکی از دوستام که اسمش یویون بود مثلا این شخصیته ولی حالا من تو نماشا اسمش رو یومیکو گذاشتم)
کاناده:منم کانادم...اینا رو هم مطمعنا بعدا می فهمین کین ولی فعلا به عنوان گله ی ساکاماکی ها و موکامی ها بشناس...اینم آتسوکو هست...منم درواقع همون طور که بقیه می گن چغندر این وسط هستم(بعد هم می خنده)...دیگه توضیحات کامل رو دادم گفتم یه وقت رجی خسته نشه انقدر هر دفعه توضیح می ده به همه..آهان در ضمن اینا خون...
آستوکو می پره وسط حرف کاناده
آتسوکو:این دفعه تو می خوای افراد جدید رو سکته بدی؟
یومیکو:افراد جدید؟
کاناده:هیچی این آتسوکو چرت زیاد می گه
آتسوکو(با عصبانیت):کی چرت می گه؟!؟!؟!؟!
کاناده:(آروم رو به آتسوکو می گه):بهتره فعلا هیچی بهشون نگیم آخه شاید اگه نگیم اینجا چه خبره اینا بتونن از اینجا برن...
آتسوکو:آهان...
آیاکو:ما اومدیم...(یونا هم رفت پیش یومیکو)
یومیکو:حواست کجا بود یونا؟!؟!؟...ببخشید که براتون مزاحمت ایجاد کردیم هزینه هم هرچه قدر بشه می دیم
رجی:نه مشکلی نیس
یونا:اما..
رجی:مشکلی نیس آخه اتاق مهمی نیست..
لایتو:اتاق من بودا!!!

نظرات (۱۸)

Loading...

توضیحات

قسمت 41 رمان عاشقان شیطانی

۱۳ لایک
۱۸ نظر

دختره:من اسمم یونا هست
من و آتسوکو هم رفتیم پایین بلکه یکم فوضولی کنیم...یه دختری دم در بود
دختره:اوممم ببخشید احیانا یه دختری یهو از پنجره وارد خونتون نشد؟
کاناده:همون دختری که اسمش یونا هست؟
دختره:بعله
رجی:لطفا بیاین داخل منتظر بمونین.
دختره:همین جا منتظر می مونم.
کاناده:ولی یکم طول می کشه بهتره بیای داخل.
دختره:باشه
همه طبق معمول رو مبلای مخصوص خودشون نشستن اوف بازم همون آش و همون کاسه این اتفاق برا چهارمین بار هم داره اتفاق میفته
دختره:ببخشید من یادم رفت خودمو معرفی کنم من یومیکو هستم(درواقع اسمش یویون هست ولی بعضی از بچه ها بهم گفتن اسمش انیمه ای نیست و کره ای هست ولی چون آخه یکی از دوستام که اسمش یویون بود مثلا این شخصیته ولی حالا من تو نماشا اسمش رو یومیکو گذاشتم)
کاناده:منم کانادم...اینا رو هم مطمعنا بعدا می فهمین کین ولی فعلا به عنوان گله ی ساکاماکی ها و موکامی ها بشناس...اینم آتسوکو هست...منم درواقع همون طور که بقیه می گن چغندر این وسط هستم(بعد هم می خنده)...دیگه توضیحات کامل رو دادم گفتم یه وقت رجی خسته نشه انقدر هر دفعه توضیح می ده به همه..آهان در ضمن اینا خون...
آستوکو می پره وسط حرف کاناده
آتسوکو:این دفعه تو می خوای افراد جدید رو سکته بدی؟
یومیکو:افراد جدید؟
کاناده:هیچی این آتسوکو چرت زیاد می گه
آتسوکو(با عصبانیت):کی چرت می گه؟!؟!؟!؟!
کاناده:(آروم رو به آتسوکو می گه):بهتره فعلا هیچی بهشون نگیم آخه شاید اگه نگیم اینجا چه خبره اینا بتونن از اینجا برن...
آتسوکو:آهان...
آیاکو:ما اومدیم...(یونا هم رفت پیش یومیکو)
یومیکو:حواست کجا بود یونا؟!؟!؟...ببخشید که براتون مزاحمت ایجاد کردیم هزینه هم هرچه قدر بشه می دیم
رجی:نه مشکلی نیس
یونا:اما..
رجی:مشکلی نیس آخه اتاق مهمی نیست..
لایتو:اتاق من بودا!!!