در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۷۰

۴ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

به آراد اعتماد داشتم ولی خب کار از محکم کاری عیب نمیکرد..رفتم بیرون از حموم..نازنین کنار آراد رو تخت خوابیده بود..نمیدونم چرا هر وقت اون دو تارو کنار هم میبینم دستام مشت میشه..لباسامو بی سر و صدا جا به جا کردم..اومدم برم بیرون که صدای آراد اومد-کجا؟
برگشتم سمتش..
+میرم تو حیاط..
از روی تخت آروم بلند شد و اومد جلوم وایساد..
-شالت کو؟!
+قبلا با شال سر نکردنم تو کشورای دیگه مشکلی نداشتی..
-حالا دارم..برو شالتو سر کن لجبازی هم نکن..
+باشه..
شالمو از تو چمدونم درآوردم و سر کردم..
+حالا برم؟!
-خودم میام باهات..
+نازنین چ...
-میام باهات..
با همدیگه رفتیم تو حیاط..بارون میومد..
-میخوای برگردیم؟!
سرمو تکون دادم(یعنی نه)دستشو کشیدم و رفتم زیر بارون..من عاشق خیس شدن زیر بارونم..سرمو گرفتم رو به آسمون..دستامو باز کردم..آراد دستمو گرفت و راه افتاد..مثل همیشه پشت سرش رفتم..رفت یه قسمت که هیچ دیدی نداشت..زمینش چمن بود..روی چمنا نشستم..آرادم پشتم نشست و منو به خودش چسبوند..
+تو ‌مگه کار نداشتی پس چرا هر دقیقه ور دل منی؟!
-کار من آوردن نازنین بود که آوردمش..ناراحتی پیشتم؟؟
+نه..
-سرت خوب شد؟
+بهتره..بابای نازنین اصلا شبیه خودش نیست..
-نازنین دختر خوندشه..خودش بچه دار نمیشه..
+از کجا میشناسیش؟؟
-از اونجایی که میخواستم زمین شرکتو بخرم..
+پس خیلی وقته میشناسیش..کلی راه برای گرفتن حقت هست چرا این راهو رفتی؟
-راه دیگه ای نبود.. عشقم نگران هیچی نباش من فقط تورو دوست دارم..
+میدونم..نگران این نیستم..نگران تواَم..
-نگران نباش..هیچ اتفاقی قرار نیست بیوفته..
صورتشو آورد جلو و گفت-بوسم کن..
+نازنین روت تاثیر گذاشته ها..
-بدو..
گونشو بوسیدم..
+جدیدا خیلی لوس و شکاک و منحرف شدی..
-من همیشه همینجوری بودم فقط چون خواهرم بودی رو نمیکردم..شکاکم نیستم تو خیلی سر به هوایی..
+پس قبول داری منحرفی؟!

نظرات (۴)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۷۰

۳ لایک
۴ نظر

به آراد اعتماد داشتم ولی خب کار از محکم کاری عیب نمیکرد..رفتم بیرون از حموم..نازنین کنار آراد رو تخت خوابیده بود..نمیدونم چرا هر وقت اون دو تارو کنار هم میبینم دستام مشت میشه..لباسامو بی سر و صدا جا به جا کردم..اومدم برم بیرون که صدای آراد اومد-کجا؟
برگشتم سمتش..
+میرم تو حیاط..
از روی تخت آروم بلند شد و اومد جلوم وایساد..
-شالت کو؟!
+قبلا با شال سر نکردنم تو کشورای دیگه مشکلی نداشتی..
-حالا دارم..برو شالتو سر کن لجبازی هم نکن..
+باشه..
شالمو از تو چمدونم درآوردم و سر کردم..
+حالا برم؟!
-خودم میام باهات..
+نازنین چ...
-میام باهات..
با همدیگه رفتیم تو حیاط..بارون میومد..
-میخوای برگردیم؟!
سرمو تکون دادم(یعنی نه)دستشو کشیدم و رفتم زیر بارون..من عاشق خیس شدن زیر بارونم..سرمو گرفتم رو به آسمون..دستامو باز کردم..آراد دستمو گرفت و راه افتاد..مثل همیشه پشت سرش رفتم..رفت یه قسمت که هیچ دیدی نداشت..زمینش چمن بود..روی چمنا نشستم..آرادم پشتم نشست و منو به خودش چسبوند..
+تو ‌مگه کار نداشتی پس چرا هر دقیقه ور دل منی؟!
-کار من آوردن نازنین بود که آوردمش..ناراحتی پیشتم؟؟
+نه..
-سرت خوب شد؟
+بهتره..بابای نازنین اصلا شبیه خودش نیست..
-نازنین دختر خوندشه..خودش بچه دار نمیشه..
+از کجا میشناسیش؟؟
-از اونجایی که میخواستم زمین شرکتو بخرم..
+پس خیلی وقته میشناسیش..کلی راه برای گرفتن حقت هست چرا این راهو رفتی؟
-راه دیگه ای نبود.. عشقم نگران هیچی نباش من فقط تورو دوست دارم..
+میدونم..نگران این نیستم..نگران تواَم..
-نگران نباش..هیچ اتفاقی قرار نیست بیوفته..
صورتشو آورد جلو و گفت-بوسم کن..
+نازنین روت تاثیر گذاشته ها..
-بدو..
گونشو بوسیدم..
+جدیدا خیلی لوس و شکاک و منحرف شدی..
-من همیشه همینجوری بودم فقط چون خواهرم بودی رو نمیکردم..شکاکم نیستم تو خیلی سر به هوایی..
+پس قبول داری منحرفی؟!