در حال بارگذاری ویدیو ...

خواهشا همه توضیحاتو بخونن!

۲۸ نظر گزارش تخلف
〰bye〰
〰bye〰

اول بگم که خورشید هستم که یه وقت سوتفاهمی برای کسی پیش نیاد!
امشب حقیقت خیلی چیزا برام روشن شد...
خیلی آدما رو درست شناختم....
به خیلی از قضاوتای غلطم پی بردم...
و خیلی اتفاقات دیگه که مسبب ریزش اشکام شد...
از این متنفرم که به قول یه نفر تو اینترنت چس ناله کنم...
و علاوه بر اون،شخصیت ضعیفی هم ندارم که تا تقی به توقی میخوره اشکم دم مشکم باشه!
تو زندگیم خیلی وقتا شکستای بدی خوردم...مثل وقتی که تو پیست اسکیت محکم خوردم به دیوار و از پیشونیم خون اومد...مثل وقتی که تو مدرسه از طاقچه افتادم و بینیم شکست...مثل وقتی که تو پیانو زدنم دچار مشکل شدم و دو ماه تمام سر یه قطعه متوقف شدم...
اما همشون،با همه دردی که داشتن،درسای زیادی بهم دادن...
یاد گرفتم چطور تو اسکیت سواری بایستم...
یاد گرفتم با احتیاط تر بپرم...
یاد گرفتم نت چهار لا چنگ رو چطور بزنم...
حضورم تو نماشا و آشنایی با همتون هم خیلی چیزا یادم داد...
غزل بهم پاکی رو یاد داد
امین،شکست نخوردن،حامی بودن و امید داشتنو...
ملیحه باعث شد طعم داشتن یه خواهر بزرگتر رو بچشم
آرا کاری کرد که برام عین خواهر بشه
محمد بهم اعتماد به نفس داد بابت چهرم
هانا حق خواهری رو به جا آورد
آیدا پدر خوبی شد
غزاله دوست جالبی...
الهه به سلایقم احترام گذاشت
و کیانایی که تمام وجودم "شاهزاده طبیعت"رو برازندش میدونه...
امین کیان جان!نمیدونم تا اینجای این نوشته رو خوندی یا نه!اما اگر امشب تند باهات حرف زدم،دلایل زیادی داشت و مهم ترینشم این بود که دوست نداشتم از دست کسی دلخور باشی یا بالعکس...
اگر کسی تو این مدت از دستم ناراحت شد،واقعا معذرت میخوام...
تو نماشا هم هستم،قرارم نیست جایی برم یا اتفاقی بیوفته...فقط گفتم آخر سالی،همه حرفا گفته بشه...
اگر تا آخر این متنو خوندین،از ته دلم ازتون ممنونم که وقت گذاشتین...
امین کیان!غزل! اگه امشب اعصابتونو به هم ریختم معذرت میخوام...

نظرات (۲۸)

Loading...

توضیحات

خواهشا همه توضیحاتو بخونن!

۱۳ لایک
۲۸ نظر

اول بگم که خورشید هستم که یه وقت سوتفاهمی برای کسی پیش نیاد!
امشب حقیقت خیلی چیزا برام روشن شد...
خیلی آدما رو درست شناختم....
به خیلی از قضاوتای غلطم پی بردم...
و خیلی اتفاقات دیگه که مسبب ریزش اشکام شد...
از این متنفرم که به قول یه نفر تو اینترنت چس ناله کنم...
و علاوه بر اون،شخصیت ضعیفی هم ندارم که تا تقی به توقی میخوره اشکم دم مشکم باشه!
تو زندگیم خیلی وقتا شکستای بدی خوردم...مثل وقتی که تو پیست اسکیت محکم خوردم به دیوار و از پیشونیم خون اومد...مثل وقتی که تو مدرسه از طاقچه افتادم و بینیم شکست...مثل وقتی که تو پیانو زدنم دچار مشکل شدم و دو ماه تمام سر یه قطعه متوقف شدم...
اما همشون،با همه دردی که داشتن،درسای زیادی بهم دادن...
یاد گرفتم چطور تو اسکیت سواری بایستم...
یاد گرفتم با احتیاط تر بپرم...
یاد گرفتم نت چهار لا چنگ رو چطور بزنم...
حضورم تو نماشا و آشنایی با همتون هم خیلی چیزا یادم داد...
غزل بهم پاکی رو یاد داد
امین،شکست نخوردن،حامی بودن و امید داشتنو...
ملیحه باعث شد طعم داشتن یه خواهر بزرگتر رو بچشم
آرا کاری کرد که برام عین خواهر بشه
محمد بهم اعتماد به نفس داد بابت چهرم
هانا حق خواهری رو به جا آورد
آیدا پدر خوبی شد
غزاله دوست جالبی...
الهه به سلایقم احترام گذاشت
و کیانایی که تمام وجودم "شاهزاده طبیعت"رو برازندش میدونه...
امین کیان جان!نمیدونم تا اینجای این نوشته رو خوندی یا نه!اما اگر امشب تند باهات حرف زدم،دلایل زیادی داشت و مهم ترینشم این بود که دوست نداشتم از دست کسی دلخور باشی یا بالعکس...
اگر کسی تو این مدت از دستم ناراحت شد،واقعا معذرت میخوام...
تو نماشا هم هستم،قرارم نیست جایی برم یا اتفاقی بیوفته...فقط گفتم آخر سالی،همه حرفا گفته بشه...
اگر تا آخر این متنو خوندین،از ته دلم ازتون ممنونم که وقت گذاشتین...
امین کیان!غزل! اگه امشب اعصابتونو به هم ریختم معذرت میخوام...