(خانواده اکسو توضیحات لطفااااااااااااا)
نیکو و مائده توروخدا منو ببخشین... به خدا به قرآن به جون فندقی و ملیکا و زهرااا که انقدر دوسشون دارم به جوووون همه بچه ها به جون خودم من بی معرفت نیستم! نه بی عمرفتم و نه اینکه شما رو فراموش کردم... خب چیکا کنم روم نمیشد بعد اون کارایی کردم بیام نماشا!، و یه سری مشکلات دیگه...
مائده اگه منظورت از خانواده پوکونده شده منظورت این بود که من مقصرم... خب بگم اگه اینطوره باشه... من میرم بزار یه لی تو نماشا باشه... اینجوری ام نگران من نمیشین... اینجوری میگم فک نکن از حرفت دلخور شدم... اصلا اینطور نیست...
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ولی محض اطلاع من همچین ادمی نیستم که به این راحتا برم... دل یکی رو نه... ده ها نفرو شکوندم... دیگه نمیرم... حالاحالاها هم رفتنی نیستم
نظرات (۳۸)