رمان بهم نمره چند میدی ؟(توضیحات)(پارت22)
غروبی حال نازی بهتر شده بود و با هم مشغول تمیز کردن اتاقش بودیم براتشریف آوردن دیانا خانوم ایششش خیلی خوشم میاد ازش استقبالشم باید برم. خلاصه فردا ظهر مهموناشون تشریف اوردن همه رفتن استقبالشون منم اون عقبا واستاده بودم بعد از خوشوبش کردن عمهه تا چشش به من افتاد. عمه:وا این اینجا چیکار میکنه. ایششش یکی نیست بهش بگه این به درخت میگنا .قبلا همدیگه رو خونه نازی شان دیده بودیم و همه چی رو در موردم میدونستن. سارا:شهلا جون اریکا امده تا تعطیلات عیدو با ما اینجا باشه. صابر:بفرمایین تو اقا رضا دم در بده. همه امدن ونشستیم خلاصه بعد از تعارفو این چیزا منو نازی ودیانا رفتیم اتاق نازی. دیانا:وای نازی جون بابا گفت تعطیلات عیدو بریم خارج من گفتم نه آخه حوصلم نمیگرفت و ترجیح دادم بیام پیش تو. تو هم لابد اینو اوردی اینجا که تنهایی حوصلت سر نره. الان این رو به من گفت دختره پررو مثل اینکه خوانوادگی از ادب بویی نبردن. نمیتونستم چیزی بگم آخه نمیخواستم اقا صابر ناراحت شه پس باید تحمل میکردم این تازه اولش بود فقط خداخدا میکردم که یه اتفاقی بیفته تا ما زودتر برگردیم تهران .
دیانا فقط با نازی حرف میزد انگار که من وجود ندارم. دیگه داشتم قاط میزدم کی بزنم شتو پتش کنم خدا میدونه. شب موقع خواب چون تعدادمون زیاد شده بود قرار بود منو نازی پایین بخوابیم دیانا خانوم هم رو تخت خوابیدن دو تا تخت بود ولی نازی بخاطر من پایین خوابید. چون حوصله تیکه های این دختره رو نداشتم الکی خودمو زدم به خواب. دیانا:نازی اگه سختته بیا رو تخت بخواب چرا انقده به این دختره رو میدی. نازی:نه من راحتم. دیانا:نمیدونم چرا انقدر از این دختره بدم میاد. تو دلم گفتم دل به دل راه داره. دیانا ادامه داد :ایشششش دختره گدا فکر نکنم تا حالا همچین جایی رو تو خوابشم دیده باشه بعد همچین رفتار میکنه که انگار ملکه ما هم نوکر هاشیم دختره پررو بابا نداره که بهش ادب یاد بده که باید با ما چطور رفتار کنه. شمام چون دلتون واسش میسوزه باعث شدین انقده پررو بشه.دختره بی ادب هر چی از دهنش در میاد بهت میگه انقده بهش رو نده واسه خودت میگم فردا تو زندگی شخصیتم وارد میشه همین عقده ای ها هستن که بعدا شوهر که کردی کاری میکنه که شوهرت. نازی:بسه دیگه دیانا دوست ندارم راجبش اینطوری بگی. دیانا:باشه از ما گفتن از تو نشنیدن. همین چرا توقع داشتم نازی طرف منو بگیره و دختر عمشو بندازه داشتم خفه میشدم اما
نظرات (۲۷)