نجابت من پارت 42
هنگ بودم بچه بغل نمیدونستم باید چی بکنم .مرجان کجایی تو اخه سریع از پله هارفتم بالا مریم توبغلم داشت گریه میکرد مریم رو گذاشتم تو کریدوریه ساک برداشتم چند دست لباسو یه پسته پوشک وپستونک وشیشه شیرش رو برداشتم ازتوی کابینت 2 قوطی شیر خشک برداشتم .ساک رو برداشتم اومدم از در بیرون دروبستم که یادم اومد بچه رو توخونه گذاشتم وای خدایا حالا چه خاکی توسرم کنند .یادم اومد که بابایه تعمیر کارقفل اشنا داشت زنگ زدم بهش .صدای گریه ی مریم ازخونه میومد درکه بازشد پوله مرده رو دادم و سریع دویدم طرف اتاقه مریم .نمیدونم چرا حس کردم مریم حالا حالا ها باید پیشم بمونه پس دوتاقوظی دیگه شیرخشک انداختم توی ساک بچه رو باکریدورش ازخونه بیرون اوردم جلوی در دیدم صندلی بچه هست اونم ورداشتم مریم رو از کریدور دراوردم وبغلش کردم همینطور که بغلم بود وسایل رو گذاشتم توماشین و یه دستی رانندگی کردم پدرم دراومد اومدم خونه بابا بادیدن یه بچه بغلم هنگ کرد .بچه رو سپردم دست معصومه سریع زنگ زدم ودرخواست یه کمد لباس بچه گونه بایه قالیچه رو کردم.حتی اگه برای یه شب مریم توی این خونه بود باید یه اتاق داشته باشه .
نصاب یک ساعت بعد اومد وکمد رو نصب کرد یه تخت بچه و یه دونه پاتختی هم نصب کرد .هنگ کرده بودمکه باباگفت اون خواسته .وقتی دلیلش رو پرسیدم گفت :هیچی فعلا نپرس بچه رو بسپار معصومه بخوابونه وغذاش رو بده تو بیاتواتاقم کارت دارم .دقایقی بعد تواتاقه بابا بودم .بابا با ژست همیشگیش نشسته بودو پیپ میکشید .
-میشنوم بابا
-تحملش رو داری؟
-تحمله چی رو؟
-خب چه جوری بگم.تومرجان رو خیلی دوس داشتی نه؟
-یه نگاه به ساعت کردم وگفتم:بابا ساعت 9شبه این چه سوالیه ؟این موقع اخه
-خب مرجان مرده ارزو
-اول یکم باتعجب بابا رو نگاه کردم وبعد گفتم:چی ؟منظورتون چیه؟
-دلربا زنگ زد جنازش رو تو کنار پل سیدخندان پیدا کردندبهش تجاوز شده بود وخونه زیادی رو ازدست داده بود
-نمیفهمم
-دیروزبعد تولد باکاوه بحث میکنه وسریع ازخونه میزنه بیرون میخواد بیاداینجایه اژانس میگیره امما رانننده میبرتش بهش تجاوز میکنه وبعد توسیدخندان ولش میکنه
نظرات (۳)