برای ایران
ایران، سرزمین آفتاب و آتش، دیار آزادگان و دلیران، خانهٔ ققنوسهایی است که از دل خاکستر ظلم برخاستهاند و هر بار در شعلههای جنگ و صلح، شکوه خود را بازیافتهاند.
ای خاکِ همیشه سبز!
تو همان سرزمینی هستی که فردوسی بر بلندای زمان ایستاد و گفت:
*«چو ایران نباشد، تن من مباد...»
و این سخن، سوگند جاوید ما شد؛
سوگندی که هر ایرانی با خون در رگهایش و با شعله در دلش زمزمه میکند.
سرزمینم!
ما فرزندان همان خاکیم که رستماش به جای خم شدن، کوه را به زانو درآورد؛
همان دیاری که آرش جانش را در زهِ کمان ریخت تا مرزها را از دست ندهد.
«همه سر به سر تن به کشتن دهیم / از آن به که کشور به دشمن دهیم»
ما ملتی هستیم که با شمشیر شرف و با سپر غیرت، از هر وجب خاکمان پاسداری کردهایم.
دلیرانی که در نبردها، حماسه مینوشتند و در صلح، تمدن میساختند.
ایران!
تو را به نام میخوانیم، نه با زبان، که با خون.
نامت را نه فقط بر لب، که بر تیغه شمشیر و بر بلندای قلهها فریاد زدهایم.
و اگر روزگار، گرد تفرقه بر ما بپاشد،
دوباره در پناه نامت متحد خواهیم شد،
که ما باور داریم:
ایران، همان دلِ جهان است، و ما تپشهای ماندگار آن.
امروز نیز، دشمن اگر در سایه خزیده باشد،
ما ایستادهایم،
با دلی یکپارچه، با ارادهای آهنین،
و با پیمانی که با فردوسی و تاریخ بستهایم:
تا زندهایم،
ایران، سرفراز میماند.
گوینگان:توسط جمعی از گویندگان رادیو دارلفنون
تهیه شده:در رادیو دارلفنون
نظرات