در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان «من و داداشیم» پارت ۴۳

۲ نظر گزارش تخلف
_Pishi_
_Pishi_

+نشنیدم چی گفتی..
-داشتی تنهام میزاشتی قلبت وایساده بود اگه اون درو قفل نمیکردی اینجوری نمیشد..
با پاش روز زمین ضرب گرفت..چشماش قرمز بود..یه دفعه از جاش بلند شد رفت جلوی پنجره..دیگه داشتم کلافه میشدم..باید بلند میشدم از رو تخت..
+آراد..
برگشت سمتم و گفت-جانم؟
+میخوام پاشم..
-پشتی تختو بدم بالا؟
+نه میخوام از رو تخت بلند شم..دارم کلافه میشم..
اومد کنار تخت یه دستشو گذاشت کنار سرم خودشو یکم خم کرد و گفت-عشقم الان که نمیتونی از روی تخت بلند بشی..کلی‌ سیم و دستگاه بهت وصله..فردا احتمالا دکتر میفرستدت بخش..یکم تحمل کن..
+پشتی تختو بده بالا..
با کنترلی که کنار تخت بود پشتی تختو داد بالا تا جایی که نه حالت نشسته باشم نه خوابیده..
+آراد..
-جانم؟
+بغلم کن..
منو تو همون حالتی که بودم بغل کرد..دیگه از این دردا خسته شده بودم..چشمامو بستم..
+کسی میدونه من بیمارستانم؟
-با کسی حرف نزدم..گوشیم خاموشه گوشی تو هم خونست..
+به یاسی زنگ بزن..امروز کلاس داشتم حتما نگران شده..
-چشم..
+تا کی باید اینجا باشم؟
-تا وقتی دکتر بگه..آرام..
+جانم؟
-تنهام نزار..من فقط تو رو دارم..مراقب خودت باش..بخاطر من..
+سعی میکنم..
-قول؟
+قول
منو از خودش جدا کرد..
+ساعت چنده؟
-پنج و نیم..
من تا الان بیهوش ‌بودم؟ چقدر زیاد..ولی بازم خوابم میاد..آراد رو صندلی کنار تخت نشست..دستمو گرفتم سمتش تا دستمو بگیره..صندلیشو آورد نزدیک تر..دستمو گرفت تو دستاش..دستم یکم بخاطر سوزنی که توش بود درد میکرد..
-بخواب نفسی..
خودمو به سمتش کج کردم و گفتم+همینجا بمون تا بخوابم..
-هستم جایی نمیرم..بخواب..
چشمامو بستم..یکم به چیزای مختلف فکر کردم تا خوابم برد..
#-آرام..آرام جان..خانومی..پاشو دیگه..
چشمامو با زور باز کردم..من تو اتاق آراد چیکار میکردم؟این وقت صبح منو بیدار کرده که چی؟؟
-پاشو خوابالو..مگه نمیخوای زنم بشی؟؟

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

رمان «من و داداشیم» پارت ۴۳

۵ لایک
۲ نظر

+نشنیدم چی گفتی..
-داشتی تنهام میزاشتی قلبت وایساده بود اگه اون درو قفل نمیکردی اینجوری نمیشد..
با پاش روز زمین ضرب گرفت..چشماش قرمز بود..یه دفعه از جاش بلند شد رفت جلوی پنجره..دیگه داشتم کلافه میشدم..باید بلند میشدم از رو تخت..
+آراد..
برگشت سمتم و گفت-جانم؟
+میخوام پاشم..
-پشتی تختو بدم بالا؟
+نه میخوام از رو تخت بلند شم..دارم کلافه میشم..
اومد کنار تخت یه دستشو گذاشت کنار سرم خودشو یکم خم کرد و گفت-عشقم الان که نمیتونی از روی تخت بلند بشی..کلی‌ سیم و دستگاه بهت وصله..فردا احتمالا دکتر میفرستدت بخش..یکم تحمل کن..
+پشتی تختو بده بالا..
با کنترلی که کنار تخت بود پشتی تختو داد بالا تا جایی که نه حالت نشسته باشم نه خوابیده..
+آراد..
-جانم؟
+بغلم کن..
منو تو همون حالتی که بودم بغل کرد..دیگه از این دردا خسته شده بودم..چشمامو بستم..
+کسی میدونه من بیمارستانم؟
-با کسی حرف نزدم..گوشیم خاموشه گوشی تو هم خونست..
+به یاسی زنگ بزن..امروز کلاس داشتم حتما نگران شده..
-چشم..
+تا کی باید اینجا باشم؟
-تا وقتی دکتر بگه..آرام..
+جانم؟
-تنهام نزار..من فقط تو رو دارم..مراقب خودت باش..بخاطر من..
+سعی میکنم..
-قول؟
+قول
منو از خودش جدا کرد..
+ساعت چنده؟
-پنج و نیم..
من تا الان بیهوش ‌بودم؟ چقدر زیاد..ولی بازم خوابم میاد..آراد رو صندلی کنار تخت نشست..دستمو گرفتم سمتش تا دستمو بگیره..صندلیشو آورد نزدیک تر..دستمو گرفت تو دستاش..دستم یکم بخاطر سوزنی که توش بود درد میکرد..
-بخواب نفسی..
خودمو به سمتش کج کردم و گفتم+همینجا بمون تا بخوابم..
-هستم جایی نمیرم..بخواب..
چشمامو بستم..یکم به چیزای مختلف فکر کردم تا خوابم برد..
#-آرام..آرام جان..خانومی..پاشو دیگه..
چشمامو با زور باز کردم..من تو اتاق آراد چیکار میکردم؟این وقت صبح منو بیدار کرده که چی؟؟
-پاشو خوابالو..مگه نمیخوای زنم بشی؟؟