در حال بارگذاری ویدیو ...

چیزی نمیتونم بگم...

۶ نظر گزارش تخلف
♦aDeRyAn♦
♦aDeRyAn♦

شین-چرا باید به حرف یه احممق گوش بدم؟
دستمو از تو دستش آزاد کردم+خفه شو! آخه مشکلت با من چیه؟؟ من به تو چیکار دارم عوضی؟ دردت چیه؟ فقط میخاستم بپرسم چرا بم پاس نمیدی؟
-قبلن هم بهت گفتن چون یه دختر ضعیفی! هه.. حرفات هم مث خودت پست و بی ارزشن...
با خرف آخرش به اونجام رسید!! بلند شدم و با داد گفتم+یوماا!
یوما عین جن زده ها از خاب پرید-ب.بله! به خدا من خاب نبودم!
آخی.. بیچاره قیافش شبیه سکته ای‌ها شده بود!
دوباره داد زدم+جاتو با من عوض کن!
-چ.چیکار کنم؟
+گفتم جاتو با من عوض کن!!
یهو سیخ وایساد-ب.بله! و رفت جای من نشست... منم کنار یوما نشستم... اه... شین عوضی... رید تو روز خوبم... بمیری الهی!
******
ادامه از زبان شین:
چیش... احمق فسقلی... با خودش فک کرده چه شاخیه! هه.. عمرا بهت پاس بدم! زیر چشمی نگاش کردم.. داشت خابش میبرد... یهو پلکاش سنگین شد و سرش افتاد رو شنه یوما! یع اهم ریز کردم و رومو ازشون گرفتم... کیویا گفت-بلع بله؟ این اخمت برا چیه الان؟ غیرتی شدی مثلا؟
+یا نوح! تو مگه خاب نبودی؟؟
نیشش رو تا آخر وا کرد-چرا بودن بیدار شدم... خالا نگفتی... اخمت برا چی بود؟
+چون احمق خانوم سرش افتاد رو شونه یوما!
-الان اسم این غیرته؟؟
+آره ولی نه سر احمق خانوم... سر یوما غیرتی شدم من!
صورتشو مچاله کرد-مرده شورت ببرن... اول صبحی دل و رودمون پیچید بهم!
+حالا یه حوری حرف نزن انگا من پ یوما قرار میذاریم!
-نه بفرما بزا! تعارف نکنی ها!!
+ببند بابا!
-خب حالا... ای تو روحت یادم رفت میخاستم چی بپرسم!
+یکم زور بزن یادت میاد...
-ها... نیهاستم بپرسم که... تو.. احیانا... آدرین رو دوس نداری؟

نظرات (۶)

Loading...

توضیحات

چیزی نمیتونم بگم...

۸ لایک
۶ نظر

شین-چرا باید به حرف یه احممق گوش بدم؟
دستمو از تو دستش آزاد کردم+خفه شو! آخه مشکلت با من چیه؟؟ من به تو چیکار دارم عوضی؟ دردت چیه؟ فقط میخاستم بپرسم چرا بم پاس نمیدی؟
-قبلن هم بهت گفتن چون یه دختر ضعیفی! هه.. حرفات هم مث خودت پست و بی ارزشن...
با خرف آخرش به اونجام رسید!! بلند شدم و با داد گفتم+یوماا!
یوما عین جن زده ها از خاب پرید-ب.بله! به خدا من خاب نبودم!
آخی.. بیچاره قیافش شبیه سکته ای‌ها شده بود!
دوباره داد زدم+جاتو با من عوض کن!
-چ.چیکار کنم؟
+گفتم جاتو با من عوض کن!!
یهو سیخ وایساد-ب.بله! و رفت جای من نشست... منم کنار یوما نشستم... اه... شین عوضی... رید تو روز خوبم... بمیری الهی!
******
ادامه از زبان شین:
چیش... احمق فسقلی... با خودش فک کرده چه شاخیه! هه.. عمرا بهت پاس بدم! زیر چشمی نگاش کردم.. داشت خابش میبرد... یهو پلکاش سنگین شد و سرش افتاد رو شنه یوما! یع اهم ریز کردم و رومو ازشون گرفتم... کیویا گفت-بلع بله؟ این اخمت برا چیه الان؟ غیرتی شدی مثلا؟
+یا نوح! تو مگه خاب نبودی؟؟
نیشش رو تا آخر وا کرد-چرا بودن بیدار شدم... خالا نگفتی... اخمت برا چی بود؟
+چون احمق خانوم سرش افتاد رو شونه یوما!
-الان اسم این غیرته؟؟
+آره ولی نه سر احمق خانوم... سر یوما غیرتی شدم من!
صورتشو مچاله کرد-مرده شورت ببرن... اول صبحی دل و رودمون پیچید بهم!
+حالا یه حوری حرف نزن انگا من پ یوما قرار میذاریم!
-نه بفرما بزا! تعارف نکنی ها!!
+ببند بابا!
-خب حالا... ای تو روحت یادم رفت میخاستم چی بپرسم!
+یکم زور بزن یادت میاد...
-ها... نیهاستم بپرسم که... تو.. احیانا... آدرین رو دوس نداری؟