پاشو علمدار که آبروم رفت - حضرت ابوالفضل - حسین ستوده
پاشو علمدار که آبروم رفت
میشنوی صدا سکینه رومیگه دیگه عموم رفت
پاشوعلمدار من خیلی تنهام
آخ شکسته کمرم نمیتونم بلند شم از جام
وااای
شده مشک تو پاره
فدای سرت که خیمه آب نداره
پاشو تا خولی به خیمه پا نذاره
تکیهگاه من
پاشو دخترام میترسن تو نباشی ای سپاه من
تکیهگاه من
من پناه عالمم ولی اباالفضل تو پناه من
فدا سر تو، این مشک پاره
پاشو خوش غیرت ببین دیگه حسین یاور نداره
از ترس بیرونه، خیمه نمیان
بچههای من عموشونو میخوان آبم نمیخوان
بلند شو کس و کارم
مگه من چندتا علمدار آخه دارم
سرمو رو زانوی غربت میزارم
ای علمدارم
اولین باره که میشنوی حسین میگه گرفتارم
دیگه دارن صبر خواهر تو رو سر میرسونن
ته گودال، بیحیایی و به آخر میرسونن
سه ساعت کشید
کو لباست زینب خجالت کشید
والا وقاحت داره
خیمه نرید برادرم رو خیمه غیرت داره
والا وقاحت داره
زنده است هنوز ببینید انگشتشو حرکت داده
رو به قبلهاش کنید قبلهگاهمه
سری که میبرید سرپناهمه
روی این صورت زرد و زار
پاتو نزار
به گلوی پاره با فشار
پاتو نزار
کجاها اومده زینب
کی باورش میشد که توی مردا اومده زینب
چه جوری اومده زینب
چجوری از لب گودال بالا اومده زینب
نیزهها رو توی سینه دید
ای داد بی داد
شمر اومد چادرشو کشید
نظرات