در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/ typhoon breath_ پارت۲۳:

۲ نظر گزارش تخلف
♦aDeRyAn♦
♦aDeRyAn♦

یوما-میگا شین..یه چیزی...تو مشکلت با آدرین چیه؟ دختر خوبیه که؟
+اون ضعیفه...من میونم با آدمای ضعیف خوب نیس...
همون بین یوتا اومد پیش ما-نه‌خیر جناب شین...شما مشکلت یه چیز دیگس...
+چی مثلا؟؟
یوما-اوه‌مای‌گاد!... آره یوتا راس میگه...
+عین آدم بنالین بینم چی میگین؟
یوتا-هی شین...احیانا اون تو رو یاد یه بنده‌خدایی نمیندازه؟
یوما-آره...قیافش نه ولی رفتاراش و شیطنتاش شبیهشه...من اول که دیدمش حس کردم آشناس...منو که خیلی یاد اون میندازه...
عصبی شدم...داد زدم-خفه شین!! آدرین هیچ شباهتی به اون نداره!!!
بعدم در میان نگاه های خیره بچه ها از باشگاه رفتم بیرون...اون دختره...چرا به خودم دروغ بگم؟ اون واقعا شبیهش بود... من...من از اون (همون شخص نامعلوم که دربارش حرف میزنن)و هرچی آدم شبیهشه متنفرم...من از آدرین متنفرم!!!
********************************
ادامه از زبان آدرین:
شین:خفه شین..آدرین هیچ شباهتی به اون نداره!!
با صدای داد شین سر جام میخکوب شدم!! وای خدا...این بشر کم داره؟ چرا یهو عربده میکشه؟؟ بعد از دادش دوید بیرون...هر چی داییم صداش زد برنگشت...یعنی چی شده بود؟؟ هر چی بود مطمئنا یوما و یوتا میدونستن...چون اونا پیش شین بودن!
یعنی شین چشه؟ اااههه به من چه که چشه! اصن چش نیس...گوشه!! زندگی اون به من چه؟؟ پسره الدنگ روانی خودشیفته سادیسمی! ایشششش!!
*****************************
دایی-خسته نباشید...میتونین برین...
کیف و وسایلمو جمع و جور کردم...لباسم اینقدر تنگ بود که حین تمرین چن جاش جر خورد! دکمه های لباسمو بستم..کفشمو پوشیدم... کیفمو کولم انداختم و با داییم راهی خونمون شدم...بااینحال...فکرم درگیر رفتار شین بود...آخه مگه مریضه که همچین رفتاری انجام میده؟؟ اسکل!
+میگما دایی...اون پسره پاسورتون...شین...مشکلی چیزی داره؟
دایی-نه چطور؟
+آخه یه آدم سالم قاعدتا نباید تا یه نفرو که نمیشناسنش دید برا اینکه ثابت کنه اون ضعیفه دستشو بگیره بپیچونه که!!
دایی-راستش منم درست نمیدونم...ولی انگار قبل از اینکه بیاد تو کلوب یه مشکلاتی براش پیش اومده...و اون مشکلات اینقدر زیاد بودن که یک سال تحت درمان پزشک بوده...حالا...آدرین...آفتاب از کدوم طرف درومده تو داری راجب یه پسر سوال میپرسی؟
+کی؟من؟ نهههه! هیچی... همینجوری...آخه نه از من بدش میومد و عجیب رفتار میکرد،گفتم بپرسم ببینم مشکلی داره یا نه!

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

رمان انیمه‌ای تنفس طوفان/ typhoon breath_ پارت۲۳:

۱۱ لایک
۲ نظر

یوما-میگا شین..یه چیزی...تو مشکلت با آدرین چیه؟ دختر خوبیه که؟
+اون ضعیفه...من میونم با آدمای ضعیف خوب نیس...
همون بین یوتا اومد پیش ما-نه‌خیر جناب شین...شما مشکلت یه چیز دیگس...
+چی مثلا؟؟
یوما-اوه‌مای‌گاد!... آره یوتا راس میگه...
+عین آدم بنالین بینم چی میگین؟
یوتا-هی شین...احیانا اون تو رو یاد یه بنده‌خدایی نمیندازه؟
یوما-آره...قیافش نه ولی رفتاراش و شیطنتاش شبیهشه...من اول که دیدمش حس کردم آشناس...منو که خیلی یاد اون میندازه...
عصبی شدم...داد زدم-خفه شین!! آدرین هیچ شباهتی به اون نداره!!!
بعدم در میان نگاه های خیره بچه ها از باشگاه رفتم بیرون...اون دختره...چرا به خودم دروغ بگم؟ اون واقعا شبیهش بود... من...من از اون (همون شخص نامعلوم که دربارش حرف میزنن)و هرچی آدم شبیهشه متنفرم...من از آدرین متنفرم!!!
********************************
ادامه از زبان آدرین:
شین:خفه شین..آدرین هیچ شباهتی به اون نداره!!
با صدای داد شین سر جام میخکوب شدم!! وای خدا...این بشر کم داره؟ چرا یهو عربده میکشه؟؟ بعد از دادش دوید بیرون...هر چی داییم صداش زد برنگشت...یعنی چی شده بود؟؟ هر چی بود مطمئنا یوما و یوتا میدونستن...چون اونا پیش شین بودن!
یعنی شین چشه؟ اااههه به من چه که چشه! اصن چش نیس...گوشه!! زندگی اون به من چه؟؟ پسره الدنگ روانی خودشیفته سادیسمی! ایشششش!!
*****************************
دایی-خسته نباشید...میتونین برین...
کیف و وسایلمو جمع و جور کردم...لباسم اینقدر تنگ بود که حین تمرین چن جاش جر خورد! دکمه های لباسمو بستم..کفشمو پوشیدم... کیفمو کولم انداختم و با داییم راهی خونمون شدم...بااینحال...فکرم درگیر رفتار شین بود...آخه مگه مریضه که همچین رفتاری انجام میده؟؟ اسکل!
+میگما دایی...اون پسره پاسورتون...شین...مشکلی چیزی داره؟
دایی-نه چطور؟
+آخه یه آدم سالم قاعدتا نباید تا یه نفرو که نمیشناسنش دید برا اینکه ثابت کنه اون ضعیفه دستشو بگیره بپیچونه که!!
دایی-راستش منم درست نمیدونم...ولی انگار قبل از اینکه بیاد تو کلوب یه مشکلاتی براش پیش اومده...و اون مشکلات اینقدر زیاد بودن که یک سال تحت درمان پزشک بوده...حالا...آدرین...آفتاب از کدوم طرف درومده تو داری راجب یه پسر سوال میپرسی؟
+کی؟من؟ نهههه! هیچی... همینجوری...آخه نه از من بدش میومد و عجیب رفتار میکرد،گفتم بپرسم ببینم مشکلی داره یا نه!