در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان کوتاه ((ساعت 9)) پارت شانزدهم

۰ نظر گزارش تخلف
♱~ℓσℓℓιρσρ~♱
♱~ℓσℓℓιρσρ~♱

فیلم شروع شد و سرگرم دیدن فیلم بودم. چشممو بستم، وقتی اروم چشممو باز کردم قیافه عایشه جلو چشمم بود‌. یهو داد زدم و با مشت کوبیدم تو دماغش. رفت عقب و سریع نشستم.

عایشه: اخ دختر اخ، داره خون میاد
من: ببخشید، یه لحظه ترسیدم

سر چرخوندم و تو اینه کنار تخت خودمو نگاه کردم

من: عایشه باز...لباسام کو؟

دست میکشیدم رو لبم و رژ پخش شده دور لبمو پاک میکردم

عایشه: دیشب تو سالن خوابت برد، کاملا بیهوش بودی
من: توعم از موقعیت استفاده کردی

بلند شدم و لباسامو میپوشیدم

عایشه: تو که بدت نمیاد، حداقل به من چیزی رسید

اومد و از پشت بغلم کرد

عایشه: بیا دوباره امتحانش کنیم خوشم اومد

با ارنج زدم تو پهلوش، ولم کرد و رفت عقب

عایشه: باشه ناراحت نشو فقط خوش گذشت
من: اوف باید برم شرکت، یه رژ به من بده
عایشه: منو ببین، من؟، من رژ دارم؟
من: یه کار مفید بکن زنگ بزن رانندم بیاد من شارژ ندارم

یه لحظه ایستادم و به روبرو خیره شدم. فراموش کرده بودم اون شرکت این مدت دست من نیست. راننده اومده بود و منتظرم بود. با عایشه روبوسی کردم

من: یه مدت شرکت نیستم اگر مشکلی پیش اومد بهم اطلاع بده باشه؟

سوار ماشین شدم و برگشتم خونه ام. کلیدو یادم رفته بود ببرم دستمو نگه داشتم رو زنگ. لارا خوابالود اومده بود جلوی در و درو باز کرد. لبخند زدم

لارا: قسم خوردین نذارین من بخوابم
من: بدخلقی نکن کلیدو یادم رفته بود

رفتم تو خونه.

لارا: تو که قرار داشتی بیشتر میموندی
من: چه قراری بابا، صبحونه خوردی؟
لارا: نه
من: من اماده میکنم

به اتاقم رفتم و بعد یه حموم کوتاه صبحونه رو اماده کردم. نشستیم سر میز و غذا میخوردیم. هر از گاهی نگاهش میکردم

لارا: اونجوری نگاهم نکن میدونم چی میخوای
من: لطفا، اینجا دووم نمیارم
لارا: شرکت چی؟
من: اون، این مدت دست ادرینه
لارا: جسیکا، این بحث شوخی بردار نیست، نمیخوام بلایی سرت بیاد
من: زبونتو گاز بگیر دیگه، چیزی نمیشه
لارا: باشه، اخرین باره

با ذوق بلند شدم

من: پس من اینارو جمع کنم و برم رو تخت زود بیا

میزو جمع کردم و قرصمو خوردم. لباس راحتی پوشیدم و رو تخت دراز کشیدم. لارا اومد داخل و کنارم نشست

من: مراقبم باش باشه؟
لارا: تو آفت نمیزنی

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

رمان کوتاه ((ساعت 9)) پارت شانزدهم

۱۳ لایک
۰ نظر

فیلم شروع شد و سرگرم دیدن فیلم بودم. چشممو بستم، وقتی اروم چشممو باز کردم قیافه عایشه جلو چشمم بود‌. یهو داد زدم و با مشت کوبیدم تو دماغش. رفت عقب و سریع نشستم.

عایشه: اخ دختر اخ، داره خون میاد
من: ببخشید، یه لحظه ترسیدم

سر چرخوندم و تو اینه کنار تخت خودمو نگاه کردم

من: عایشه باز...لباسام کو؟

دست میکشیدم رو لبم و رژ پخش شده دور لبمو پاک میکردم

عایشه: دیشب تو سالن خوابت برد، کاملا بیهوش بودی
من: توعم از موقعیت استفاده کردی

بلند شدم و لباسامو میپوشیدم

عایشه: تو که بدت نمیاد، حداقل به من چیزی رسید

اومد و از پشت بغلم کرد

عایشه: بیا دوباره امتحانش کنیم خوشم اومد

با ارنج زدم تو پهلوش، ولم کرد و رفت عقب

عایشه: باشه ناراحت نشو فقط خوش گذشت
من: اوف باید برم شرکت، یه رژ به من بده
عایشه: منو ببین، من؟، من رژ دارم؟
من: یه کار مفید بکن زنگ بزن رانندم بیاد من شارژ ندارم

یه لحظه ایستادم و به روبرو خیره شدم. فراموش کرده بودم اون شرکت این مدت دست من نیست. راننده اومده بود و منتظرم بود. با عایشه روبوسی کردم

من: یه مدت شرکت نیستم اگر مشکلی پیش اومد بهم اطلاع بده باشه؟

سوار ماشین شدم و برگشتم خونه ام. کلیدو یادم رفته بود ببرم دستمو نگه داشتم رو زنگ. لارا خوابالود اومده بود جلوی در و درو باز کرد. لبخند زدم

لارا: قسم خوردین نذارین من بخوابم
من: بدخلقی نکن کلیدو یادم رفته بود

رفتم تو خونه.

لارا: تو که قرار داشتی بیشتر میموندی
من: چه قراری بابا، صبحونه خوردی؟
لارا: نه
من: من اماده میکنم

به اتاقم رفتم و بعد یه حموم کوتاه صبحونه رو اماده کردم. نشستیم سر میز و غذا میخوردیم. هر از گاهی نگاهش میکردم

لارا: اونجوری نگاهم نکن میدونم چی میخوای
من: لطفا، اینجا دووم نمیارم
لارا: شرکت چی؟
من: اون، این مدت دست ادرینه
لارا: جسیکا، این بحث شوخی بردار نیست، نمیخوام بلایی سرت بیاد
من: زبونتو گاز بگیر دیگه، چیزی نمیشه
لارا: باشه، اخرین باره

با ذوق بلند شدم

من: پس من اینارو جمع کنم و برم رو تخت زود بیا

میزو جمع کردم و قرصمو خوردم. لباس راحتی پوشیدم و رو تخت دراز کشیدم. لارا اومد داخل و کنارم نشست

من: مراقبم باش باشه؟
لارا: تو آفت نمیزنی