یک عدد داستان عشقولانه [مزخرف]
خب این داستان با روایت ویدیو بالا است^^
داستانی کوتاه/ ویدیو رو هم ببنید
کاگیاما یک روز نشسته بود با خودکار…و دفترش بازی بازی میکرد@_@
به تخت خوشگل تیکه داده بود
انگاری داشت کتاب میخوند^/:
[اخه کاگیاما کتاب…! -_-]
یک دفعه یک پتو قل قلی میاد رو پاش رو کتابش!
پتو رو از کتاب خوبش میکشه اونطرف
یک دفعه از وسط پتو یک کله میبینه?
کله هیناتااااااا*^O^*
بعدش کله شو میکنه تو کله اش ………
و دو عاشق رسیدن بهم /:?
خخخخخخخ ^^
نظرات (۲۰)