در حال بارگذاری ویدیو ...

عشق بی کلام-قسمت19

۱ نظر
گزارش تخلف
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo  ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}
{^*_*^}exo{^*_*^} kim ღ woo ღbin {^*_*^}exo{^*_*^}

من- هـــــــــــــــــی تو چی میگی؟؟؟
تارا که مرده بود ازخنده نمی دونست چی کار کنه...بمونه بقیه حرفامونو گوش بده...بره که آخر کل کلای ما به دعوا میکشه...سهونو نمیشناسه و لی منو عالی
تارا-خخخخ من برم برا سهون نوشیدنی بیارم چند لحظه صبر کنید...
سهون-نه من باید برم ....مارال یه چند لحظه بیا بیرون
رفت بیرون و تارا هم با خنده چشماشو نازک کرد و رفت
من- به چی میخندی دختر پروو
پاشدم ببینم این سهون چی کارم داره...رفتم از بیرون دیدم کنار در دست به سینه ایستاده
من-چیه؟
یه لگد زد به پام
من-هوووو چته؟؟
سهون- این برا این بود که زیادی صمیمی شدیم...
من- من با همه اینطوریم ...چه تو چه گدای سر کوچه
سهون-واو ...دیگه منو با گدای سر کوچه هم مقایسه میکنی؟؟تو دیگه کی هستی
هنوز پام تو دستم با حالت حرسی گفتم
من- ویروس کره گرفتی؟؟
خندیدو گفت
سهون- ویروس کره یعنی نه نوه ی کیوت خوش گذشت....به امید دیدار
همینجوری از پله ها پایین رفت...توی راه رفتش گفتم
من- دقت کردی وقتی یه نفر جای دیگری حرف میزنه داره حرف دلشو میگه؟؟؟
خندید و گفت
سهون- جدی؟؟؟ممنون که گفتی از این به بعد درموردش خووووووب فکر میکنم...اوه راستی شماره ام تو داشبورد ماشینتونه ...نظر گروهتو راس ساعت7 برام ارسال کن...
نشد حرفمو بزنم و سریع از در حیاط رفت بیرون
من-آخخخخخ پام...ای که بیوفتی زمین نامرد ...ای کاش نمیدیدمت...تورویام بودی بهتر بود
یک دفعه سر سهون از لای دیوار بیرون اومد
سهون- شنیدم چی گفتیااااا
من- گفتم که بشنوی
بلند بلند خندید و رفت
مهناز-پخخخخخ
پریدم هوا
من- چته الاغ ترسوندیم
خندید وگفت
مهناز-چی میگفت؟؟
من- به تو چه داشت در مورد بچه گیش حرف میزد
بعد از چند ثانیه با این حرفم خودم زدم زیرخنده....
مهناز باچشمای ورقلمبیده نگاهم کرد
مهناز-امشب حال هیچ کدومتون خوب نیست
من- هوی روانی از تنبیهتون هنوز صرف نظر نکردماااااگفته باشم
مهناز- اوکی تنبیهمون سر جاش ...فعلا بیا داخل هوا سرده
رفتیم داخل...خیلی خسته ام بود رفتم بالا تو اتاقم...لباسام رو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم

نظرات (۱)

Loading...

توضیحات

عشق بی کلام-قسمت19

۵ لایک
۱ نظر

من- هـــــــــــــــــی تو چی میگی؟؟؟
تارا که مرده بود ازخنده نمی دونست چی کار کنه...بمونه بقیه حرفامونو گوش بده...بره که آخر کل کلای ما به دعوا میکشه...سهونو نمیشناسه و لی منو عالی
تارا-خخخخ من برم برا سهون نوشیدنی بیارم چند لحظه صبر کنید...
سهون-نه من باید برم ....مارال یه چند لحظه بیا بیرون
رفت بیرون و تارا هم با خنده چشماشو نازک کرد و رفت
من- به چی میخندی دختر پروو
پاشدم ببینم این سهون چی کارم داره...رفتم از بیرون دیدم کنار در دست به سینه ایستاده
من-چیه؟
یه لگد زد به پام
من-هوووو چته؟؟
سهون- این برا این بود که زیادی صمیمی شدیم...
من- من با همه اینطوریم ...چه تو چه گدای سر کوچه
سهون-واو ...دیگه منو با گدای سر کوچه هم مقایسه میکنی؟؟تو دیگه کی هستی
هنوز پام تو دستم با حالت حرسی گفتم
من- ویروس کره گرفتی؟؟
خندیدو گفت
سهون- ویروس کره یعنی نه نوه ی کیوت خوش گذشت....به امید دیدار
همینجوری از پله ها پایین رفت...توی راه رفتش گفتم
من- دقت کردی وقتی یه نفر جای دیگری حرف میزنه داره حرف دلشو میگه؟؟؟
خندید و گفت
سهون- جدی؟؟؟ممنون که گفتی از این به بعد درموردش خووووووب فکر میکنم...اوه راستی شماره ام تو داشبورد ماشینتونه ...نظر گروهتو راس ساعت7 برام ارسال کن...
نشد حرفمو بزنم و سریع از در حیاط رفت بیرون
من-آخخخخخ پام...ای که بیوفتی زمین نامرد ...ای کاش نمیدیدمت...تورویام بودی بهتر بود
یک دفعه سر سهون از لای دیوار بیرون اومد
سهون- شنیدم چی گفتیااااا
من- گفتم که بشنوی
بلند بلند خندید و رفت
مهناز-پخخخخخ
پریدم هوا
من- چته الاغ ترسوندیم
خندید وگفت
مهناز-چی میگفت؟؟
من- به تو چه داشت در مورد بچه گیش حرف میزد
بعد از چند ثانیه با این حرفم خودم زدم زیرخنده....
مهناز باچشمای ورقلمبیده نگاهم کرد
مهناز-امشب حال هیچ کدومتون خوب نیست
من- هوی روانی از تنبیهتون هنوز صرف نظر نکردماااااگفته باشم
مهناز- اوکی تنبیهمون سر جاش ...فعلا بیا داخل هوا سرده
رفتیم داخل...خیلی خسته ام بود رفتم بالا تو اتاقم...لباسام رو عوض کردم و رو تخت دراز کشیدم