Hey Little Duke, Just Trust in sister مانهوا هی دوک کوچولو فقط به خواهر اعتماد کن
میتونید در سایت kun manga بخونیدش
خلاصه
اسپین تنها با اعتماد به استعداد خود در شمشیرزنی، سعی کرد بهترین شوالیه شود اما شکست خورد. به خاطر دوک زنوک بلک نایت بود. شماره 1 شوالیه در امپراتوری خیلی ازش متنفر بودم او چیزی جز دشمن نبود. "من بردم." بالاخره توانستم او را شکست دهم، اما آخرین خاطره من ترک فرمان شوالیه ها و پریدن از جلوی کالسکه برای نجات یک خرگوش بود. فکر میکردم همینطوری میمیرم...اما زنده شدم؟ من 18 سال پیش در امپراتوری چشمانم را باز کردم، کاملاً در بدنی متفاوت! "پس اگر من جانوران مقدسی مانند شما را جمع آوری کنم، مرا به زمان اصلی خود باز گردانید؟" -دقیقا! پس اگر به جانوران مقدس کمک کنم، می توانم به زمان اصلی خود برگردم و زندگی جدیدی داشته باشم! به جای زنده شدن، می خواستم زندگی کنم و از چیزهایی لذت ببرم که قبلاً نمی توانستم از آنها لذت ببرم. "نه، من می ترسم ...! ” زنوک 18 سال پیش در حالی که من را در آغوش گرفته گریه می کند؟! تو گفتی که با من ازدواج می کنی. چرا فرار می کنی؟» آیا اسپین که ناگهان مسافر زمان شد، میتواند ماموریت خود را انجام دهد و به عقب برگردد
نظرات