من ماندم : شاعر حسن اسدی" شبدیز باخوانش مژگان برنده
من ماندم
تو رفتی بانگ گردون سوزِ شیون ماند و من ماندم
به دوشم پیکر خشکیده ی من ماند و من ماندم
نسیم نوشخندت نغمه ی ناز و نوازش بود
به گوشم نیشخندِ تلخ دشمن ماند و من ماندم
در آفاق خیالم چلچراغ کهکشان میسوخت
پس از تو اخترِ اشکم به دامن ماند و من ماندم
بهارم در لگدکوبِ خزان، تاراج طوفان شد
صدای شیون گلها به گلشن ماند و من ماندم
تو بودی نغمه افشان بود مرغ آرزوهایم
تو رفتی ماتم باغِ ستروَن ماند و من ماندم
دلِ آیینه پوشم را به سنگِ غم سپر کردم
گناهی اینچنین سنگین به گردن ماند و من ماندم
ز بانگ شیشه ی قلبم دل افلاک میریزد
تو سنگ انداختی رفتی شکستن ماند و من ماندم
حسن اسدی " شبدیز
نظرات