در حال بارگذاری ویدیو ...

داستان عشق من جوجه اردک زیبا قسمت ۳۳۲

۶ نظر گزارش تخلف
ronita
ronita

*باران که شدت پیدا کرد، هاروئه همینطور که دستش زیر گردن کیهیرو بود، دست دیگه شو جلوی چشمهای کیهیرو گرفت و صداش زد،
کیهیرو چشمهاشو باز کرد و به صورت هاروئه که زیر باران ازچتریه جلو موهاش قطرات آب میچکید نگاه کرد و دستشو بالا اورد و موهای هاروئه رو که روی شونه اش بود رو توی دستش گرفت و جلوی لبش اورد و بوسید و از مزه ٔ شوریه خون توی دهانش به سرفه افتاد و نشست، هاروئه دستشو عقب برد، و کیهیرو به دستش که خونی شده بود نگاه کرد و با نگرانی دسته ٔ دیگه ای از موهای هاروئه رو توی دستش گرفت و با دیدن خون روی دستش، به لباس خونیه هاروئه توجهش جلب شد و با اضطراب گفت: هاروئه تو زخمی شدی؟!
*اما هاروئه واکنشی نشون نداد، و با تعجب به کیهیرو که داشت دست و پاشو بررسی میکرد نگاه کرد،
کیهیرو وقتی بُرش و زخمی پیدا نکرد، تو صورت هاروئه نگاه کرد و دو دستشو دو طرف سرش گذاشت و گفت: هاروئه جاییت درد نمیکنه؟
* هاروئه با بغض به لبهای کیهیرو که حرکت میکردند، اما صدایی از آنها خارج نمیشد خیره شد: من صداتو نمیشنوم...
*و بعد با حالتی عصبی گفت: نمیتونم بشنوم
*و اشک از چشمهاش سرازیر شد،
کیهیرو موهای هاروئه رو کنار داد و با دیدن خونی که از گوش هاروئه خارج میشد ،
وحشت زده به گوشِ دیگه هاروئه نگاه کرد،
اشک توی چشمهای کیهیرو جمع شد،
که یدفعه صدایی از پشت سرش شنید: شنواییش تخریب شده
* کیهیرو برگشت و به پشت سرش نگاه کرد و با دیدن رای چشمانش از تعجب گشاد شد،
...رای به کیهیرو و هاروئه نزدیک شد، هاروئه با تعجب به رای نگاه کرد،
کیهیرو ایستاد و گفت: خیلی وقته ندیدمت،
*رای به گوشهای هاروئه نگاهی انداخت و بعد رو به کیهیرو گفت:
وقتی نیروی فراصوت نقاب رو دیدم ، حدس زدم که کاره تو باشه...اما باور زنده بودنتون سخته...
* بعد دستشو سمت هاروئه دراز کرد، هاروئه با تردید دست رای رو گرفت و به کمکش از زمین بلند شد،
رای دست هاروئه رو ول کرد و رو به کیهیرو گفت: ببرش اقامتگاه تاکنو راهشو بلدی؟!
* کیهیرو سرشو به علامت نه تکان داد: حتی تا حالا اسمشم نشنیدم
* رای با دست به سمتی اشاره کرد: یه خونه کوچیک میون درختهاست، از این راه که برید، پیداش میکنید،
-k- کجا میری؟!
* رای پوزخندی زد: یه تسویه حساب قدیمی با یه نفر دارم ، که باید حل و فصلش کنم، ...بابت کمکتون ممنونم
ادامه نظرات

نظرات (۶)

Loading...

توضیحات

داستان عشق من جوجه اردک زیبا قسمت ۳۳۲

۲۲ لایک
۶ نظر

*باران که شدت پیدا کرد، هاروئه همینطور که دستش زیر گردن کیهیرو بود، دست دیگه شو جلوی چشمهای کیهیرو گرفت و صداش زد،
کیهیرو چشمهاشو باز کرد و به صورت هاروئه که زیر باران ازچتریه جلو موهاش قطرات آب میچکید نگاه کرد و دستشو بالا اورد و موهای هاروئه رو که روی شونه اش بود رو توی دستش گرفت و جلوی لبش اورد و بوسید و از مزه ٔ شوریه خون توی دهانش به سرفه افتاد و نشست، هاروئه دستشو عقب برد، و کیهیرو به دستش که خونی شده بود نگاه کرد و با نگرانی دسته ٔ دیگه ای از موهای هاروئه رو توی دستش گرفت و با دیدن خون روی دستش، به لباس خونیه هاروئه توجهش جلب شد و با اضطراب گفت: هاروئه تو زخمی شدی؟!
*اما هاروئه واکنشی نشون نداد، و با تعجب به کیهیرو که داشت دست و پاشو بررسی میکرد نگاه کرد،
کیهیرو وقتی بُرش و زخمی پیدا نکرد، تو صورت هاروئه نگاه کرد و دو دستشو دو طرف سرش گذاشت و گفت: هاروئه جاییت درد نمیکنه؟
* هاروئه با بغض به لبهای کیهیرو که حرکت میکردند، اما صدایی از آنها خارج نمیشد خیره شد: من صداتو نمیشنوم...
*و بعد با حالتی عصبی گفت: نمیتونم بشنوم
*و اشک از چشمهاش سرازیر شد،
کیهیرو موهای هاروئه رو کنار داد و با دیدن خونی که از گوش هاروئه خارج میشد ،
وحشت زده به گوشِ دیگه هاروئه نگاه کرد،
اشک توی چشمهای کیهیرو جمع شد،
که یدفعه صدایی از پشت سرش شنید: شنواییش تخریب شده
* کیهیرو برگشت و به پشت سرش نگاه کرد و با دیدن رای چشمانش از تعجب گشاد شد،
...رای به کیهیرو و هاروئه نزدیک شد، هاروئه با تعجب به رای نگاه کرد،
کیهیرو ایستاد و گفت: خیلی وقته ندیدمت،
*رای به گوشهای هاروئه نگاهی انداخت و بعد رو به کیهیرو گفت:
وقتی نیروی فراصوت نقاب رو دیدم ، حدس زدم که کاره تو باشه...اما باور زنده بودنتون سخته...
* بعد دستشو سمت هاروئه دراز کرد، هاروئه با تردید دست رای رو گرفت و به کمکش از زمین بلند شد،
رای دست هاروئه رو ول کرد و رو به کیهیرو گفت: ببرش اقامتگاه تاکنو راهشو بلدی؟!
* کیهیرو سرشو به علامت نه تکان داد: حتی تا حالا اسمشم نشنیدم
* رای با دست به سمتی اشاره کرد: یه خونه کوچیک میون درختهاست، از این راه که برید، پیداش میکنید،
-k- کجا میری؟!
* رای پوزخندی زد: یه تسویه حساب قدیمی با یه نفر دارم ، که باید حل و فصلش کنم، ...بابت کمکتون ممنونم
ادامه نظرات