در حال بارگذاری ویدیو ...

رمان عشق دردناک قسمت11

۱۳ نظر گزارش تخلف
korean love exo....I'm V
korean love exo....I'm V

همینطوری که داشت غرغر میکرد یه صدایی از کناره سالن به گوشش میخوره
صدا:اه ای.....رفت سراغش
اتاق چن و شیو
شیو تو بغله چن خوابش برد بود چن هم داشت نگاهش میکردو موهاشو نوازش میکرد
اتاق کای و دی او
کای خوابید بود و بالشو بغل کرده بود ولی خبری از دی او نبود
اتاق کریس و تاعو
هردوشون بیدارن و بیخوابی زده به سرشون تاعو تمرین کنگفو میکنه کریس هم اهنگ گوش میده او متنی تویه دفترش مینویسه
ماشین لوهان و سهون
لوهان:خیلی دیره...اه
سهون:بریم ویلا؟نزدیکه هاااا
لوهان:بریم خوابگاه ... با منم بحث نکن:/
سالن(چان)
چان یه نفرو میبینه که رویه کاناپه نشسته جلوتر میره و سرشو خم میکنه که قیافشو بتونه ببینه
چان:اینجا چیکار میکنی؟؟
دی او با شنیدن صدای چان سرشو بلند میکنه تو صورته چان نگاه میکنه با دیدن اون ارومتر میشه
دی او:چانیول
چان:جانم دی او ؟...خوبی؟...چرا اینجا نشستی؟...رنگت چرا پریده؟...
هزارتا سوال داشت که می خواست جواب همشو بدونه همینطور که داشت سوال میپرسید چشمش به گردن دی او می افته
چان:هیییعععع چی شدههه؟
دی او:ارومتر...سیس
نمی دونه چطوری توضیحبده یهو تمامه وجودشو استرس میگیره من من کنان جواب میده:راس...ت....ش...خوب...اصلا به تو چه هان؟
چان:کیونگ سواااا‌‌‌....
دی او بلند میشه که بره ولی چان از بازوش میگیره همون لحظه سهون و لوهان وارده سالن میشن...هردوشون با تعجب به دی او وچان نگاه میکردن
سهون بالحن کاملا کنجکاوانه میگه:بچه ها این وقت شب اینجا چیکار میکنین ؟؟؟
دی او بازشو از دسته چان میکشه بیرون..دست پاچه میشه و تند تند میگه:هیچکاررر‌..داشتیم فقط حرف میزدیم الان هم می خواستیم بریم بخوابیم
اینو میگه سریع میره تو اتاقش...لوهان سرشو برمیگردونه به طرف چان :چان...دی او چش بود؟...: /
چان :نمی دونم...واقعا نمی دونم...شبخیر
صبح شد مثل همیشه اولین نفر دی او بیدار شد...
از تخت خواب بلند میشه تکیه میده به دیوار رو به کای میکنه و به پوسته شکلاتیش نگا میکنه،تپشهای قلبش تندتر میشه دستشو میزاره رو قلبش و چشماشو میبنده یه نفسه عمیق میکشه از اتاق میره بیرون راه می افته طرف اشپزخونه و شروع میکنه به صبحونه درس کردنو آهنگ خوندن...
اتاق لی و سوهو
لی عینه یه خرس خوابیده سوهو هم بیدار شده و داره لباس انتخاب میکنه که پاش میخوره به چمدونا همش میریزه رو زمین یه صدای بلندی صادر میشه که نگو...با ترس و لرز برمیگرده....

نظرات (۱۳)

Loading...

توضیحات

رمان عشق دردناک قسمت11

۱۴ لایک
۱۳ نظر

همینطوری که داشت غرغر میکرد یه صدایی از کناره سالن به گوشش میخوره
صدا:اه ای.....رفت سراغش
اتاق چن و شیو
شیو تو بغله چن خوابش برد بود چن هم داشت نگاهش میکردو موهاشو نوازش میکرد
اتاق کای و دی او
کای خوابید بود و بالشو بغل کرده بود ولی خبری از دی او نبود
اتاق کریس و تاعو
هردوشون بیدارن و بیخوابی زده به سرشون تاعو تمرین کنگفو میکنه کریس هم اهنگ گوش میده او متنی تویه دفترش مینویسه
ماشین لوهان و سهون
لوهان:خیلی دیره...اه
سهون:بریم ویلا؟نزدیکه هاااا
لوهان:بریم خوابگاه ... با منم بحث نکن:/
سالن(چان)
چان یه نفرو میبینه که رویه کاناپه نشسته جلوتر میره و سرشو خم میکنه که قیافشو بتونه ببینه
چان:اینجا چیکار میکنی؟؟
دی او با شنیدن صدای چان سرشو بلند میکنه تو صورته چان نگاه میکنه با دیدن اون ارومتر میشه
دی او:چانیول
چان:جانم دی او ؟...خوبی؟...چرا اینجا نشستی؟...رنگت چرا پریده؟...
هزارتا سوال داشت که می خواست جواب همشو بدونه همینطور که داشت سوال میپرسید چشمش به گردن دی او می افته
چان:هیییعععع چی شدههه؟
دی او:ارومتر...سیس
نمی دونه چطوری توضیحبده یهو تمامه وجودشو استرس میگیره من من کنان جواب میده:راس...ت....ش...خوب...اصلا به تو چه هان؟
چان:کیونگ سواااا‌‌‌....
دی او بلند میشه که بره ولی چان از بازوش میگیره همون لحظه سهون و لوهان وارده سالن میشن...هردوشون با تعجب به دی او وچان نگاه میکردن
سهون بالحن کاملا کنجکاوانه میگه:بچه ها این وقت شب اینجا چیکار میکنین ؟؟؟
دی او بازشو از دسته چان میکشه بیرون..دست پاچه میشه و تند تند میگه:هیچکاررر‌..داشتیم فقط حرف میزدیم الان هم می خواستیم بریم بخوابیم
اینو میگه سریع میره تو اتاقش...لوهان سرشو برمیگردونه به طرف چان :چان...دی او چش بود؟...: /
چان :نمی دونم...واقعا نمی دونم...شبخیر
صبح شد مثل همیشه اولین نفر دی او بیدار شد...
از تخت خواب بلند میشه تکیه میده به دیوار رو به کای میکنه و به پوسته شکلاتیش نگا میکنه،تپشهای قلبش تندتر میشه دستشو میزاره رو قلبش و چشماشو میبنده یه نفسه عمیق میکشه از اتاق میره بیرون راه می افته طرف اشپزخونه و شروع میکنه به صبحونه درس کردنو آهنگ خوندن...
اتاق لی و سوهو
لی عینه یه خرس خوابیده سوهو هم بیدار شده و داره لباس انتخاب میکنه که پاش میخوره به چمدونا همش میریزه رو زمین یه صدای بلندی صادر میشه که نگو...با ترس و لرز برمیگرده....