در حال بارگذاری ویدیو ...

داستان عشق من جوجه اردک زیبا قسمت ۱۲۳

۶ نظر گزارش تخلف
ronita
ronita

جنبه داری بخون
-s- ناکا؟! خوابی؟!
- n- نوچ
-s- پس چرا چشمهاتو باز نمیکنی؟!
* اشک از چشمهام سرازیر شد، ساکورا صورتمو توی دستاش گرفت
- n- نمیتونم...نمیتونم، بعد از کاری که باهات کردم تو صورتت نگاه کنم.
-s- قاتل!
*با شنیدن این حرفش، چشمهام خودبه خود از هم باز شد
-n- دیگه نمیخوام تو این وضعیت ببینمت، قول بده!
-s- نمیتونم بهت قول بدم، چون قولهایی که شکسته میشن، قلب آدم ها رو میشکنن،
اما قول میدم تا وقتی زنده ام دوست داشته باشم.
*تو همین موقع صدای آیرا رو شنیدم: که با صدای بلندی گفت: معجزه شده، ساکورا!
*آیرا بدون معطلی لبهای ساکورا رو بوسید، و بغلش گرفت و گفت: خداروشکر....
*شب، بعد از اینکه مطمئن شدم همه خوابیدن به اتاق ساکورا رفتم،وقتی دیدم خواب خواستم برگردم، که دستمو گرفت و گفت: صبر کن، برای هدیه تولدم...
*سرمو پایین انداختم و گفتم: شرمنده، اما من هیچی تهیه نکردم...
*ساکورا مشغول بیرون اوردن لباس خوابش شد،
گونه هام داغ شدن و دستمو جلوی دهنم گذاشتم،
با خودم گفتم به عنوان هدیه ازم میخواد باهاش عشق بازی کنم؟!!!
*بعد برام قلمو و کاغذ اورد و گفت: بیا اسممو روی این برگه های کاغذ خوشنویسی کن،
من میرم حمام، ...
برگه ها مربعی شکل و در اندازه کوچک بودن، اما بنظرم عجیب می اومدن،...
وقتی ساکورا از حمام بیرون اومد، و روی تختش دراز کشید،
کاغذهای نوشته شده رو نشونش دادم و گفتم: همینا کافیه؟
-s- آره...خسته نباشی
*شونه هامو مالیدمو گفتم: حالا با اینا میخوای چکار‌کنی؟
-s- بین مهمونا پخش کنم، خب هنوز هم کسایی هستن که میگن ساکورا اسم دخترونه ست ،
،ولی ناکا اونا به جشن تولدم میان چون من براشون اهمیت دارم،
پس حتی اگه حرف ناخوشایندی هم ازشون بشنوم ناراحت نمیشم
،برای اینکه موفق بشی، اول باید بتونی خشمت رو کنترل کنی!... اگه نتونی جلوی عصبانیتت رو بگیری ممکنه خیلی چیزها رو از دست بدی!.....
...*فردا صبح ساکورا پنجره اتاقشو باز کرد و دستمو گرفت و‌ گفت: بیا نگاه کن، بعد دسته کاغذها رو توی دستش گرفت و از بالکن پایین ریخت،
با دلخوری گفتم: اما هنوز که مهمونا نیومدن اینطوری ممکنه پاشونو روشون بذارن!
*ساکورا بهم نگاه کرد و در حالی که میخندید گفت:همون لحظه که پخششون کردم برای من خیلی لذت بخش بود،
اونا جادویین همیشه روی زمین نمیمونن وقتی باد بیاد، توی هوا به پرواز در میان و همه میبننشون...
ادامه دارد

نظرات (۶)

Loading...

توضیحات

داستان عشق من جوجه اردک زیبا قسمت ۱۲۳

۱۵ لایک
۶ نظر

جنبه داری بخون
-s- ناکا؟! خوابی؟!
- n- نوچ
-s- پس چرا چشمهاتو باز نمیکنی؟!
* اشک از چشمهام سرازیر شد، ساکورا صورتمو توی دستاش گرفت
- n- نمیتونم...نمیتونم، بعد از کاری که باهات کردم تو صورتت نگاه کنم.
-s- قاتل!
*با شنیدن این حرفش، چشمهام خودبه خود از هم باز شد
-n- دیگه نمیخوام تو این وضعیت ببینمت، قول بده!
-s- نمیتونم بهت قول بدم، چون قولهایی که شکسته میشن، قلب آدم ها رو میشکنن،
اما قول میدم تا وقتی زنده ام دوست داشته باشم.
*تو همین موقع صدای آیرا رو شنیدم: که با صدای بلندی گفت: معجزه شده، ساکورا!
*آیرا بدون معطلی لبهای ساکورا رو بوسید، و بغلش گرفت و گفت: خداروشکر....
*شب، بعد از اینکه مطمئن شدم همه خوابیدن به اتاق ساکورا رفتم،وقتی دیدم خواب خواستم برگردم، که دستمو گرفت و گفت: صبر کن، برای هدیه تولدم...
*سرمو پایین انداختم و گفتم: شرمنده، اما من هیچی تهیه نکردم...
*ساکورا مشغول بیرون اوردن لباس خوابش شد،
گونه هام داغ شدن و دستمو جلوی دهنم گذاشتم،
با خودم گفتم به عنوان هدیه ازم میخواد باهاش عشق بازی کنم؟!!!
*بعد برام قلمو و کاغذ اورد و گفت: بیا اسممو روی این برگه های کاغذ خوشنویسی کن،
من میرم حمام، ...
برگه ها مربعی شکل و در اندازه کوچک بودن، اما بنظرم عجیب می اومدن،...
وقتی ساکورا از حمام بیرون اومد، و روی تختش دراز کشید،
کاغذهای نوشته شده رو نشونش دادم و گفتم: همینا کافیه؟
-s- آره...خسته نباشی
*شونه هامو مالیدمو گفتم: حالا با اینا میخوای چکار‌کنی؟
-s- بین مهمونا پخش کنم، خب هنوز هم کسایی هستن که میگن ساکورا اسم دخترونه ست ،
،ولی ناکا اونا به جشن تولدم میان چون من براشون اهمیت دارم،
پس حتی اگه حرف ناخوشایندی هم ازشون بشنوم ناراحت نمیشم
،برای اینکه موفق بشی، اول باید بتونی خشمت رو کنترل کنی!... اگه نتونی جلوی عصبانیتت رو بگیری ممکنه خیلی چیزها رو از دست بدی!.....
...*فردا صبح ساکورا پنجره اتاقشو باز کرد و دستمو گرفت و‌ گفت: بیا نگاه کن، بعد دسته کاغذها رو توی دستش گرفت و از بالکن پایین ریخت،
با دلخوری گفتم: اما هنوز که مهمونا نیومدن اینطوری ممکنه پاشونو روشون بذارن!
*ساکورا بهم نگاه کرد و در حالی که میخندید گفت:همون لحظه که پخششون کردم برای من خیلی لذت بخش بود،
اونا جادویین همیشه روی زمین نمیمونن وقتی باد بیاد، توی هوا به پرواز در میان و همه میبننشون...
ادامه دارد