در حال بارگذاری ویدیو ...

داستان عشق من جوجه اردک زیبا قسمت ۳۲۵

۳ نظر گزارش تخلف
ronita
ronita

*تاکنو با صدای بلندی گفت: حداقل بهم بگو کی هستی، بعد بی دلیل بهم حمله کن
* هاروئه به شمشیرش چرخشی داد و با عصبانیت گفت: دیگه چه دلیلی از این بهتر که ازمأمورین گارا هستی
* تاکنو شمشیرشو توی دستهاش ظاهر کرد:
خیلی وقته تمرین نداشتم، پس بهت یکم فرصت بازی میدم، جوجه کوچولو
* هاروئه با صدای بلندی گفت: منو مسخره نکن، به جای جاخالی دادن بیا جلو ، تا معنیه بازی رو بهت بفهمونم
*و شمشیرشو بصورت افقی جلوی خودش گرفت و با سرعت زیادی سمت تاکنو حمله کرد،
تاکنو هم شمشیرشو بصورت عمودی گرفت و سمت هاروئه رفت،
و به محض اینکه به هم رسیدن، تاکنو جهت شمشیرشو تغییر داد،
هاروئه هم یک دور به سرعت دور خودش چرخید ، تا پشت به پشت تاکنو قرار گرفت و خواست از پشت شمشیرشو داخل بدن تاکنو فرو کنه، تاکنو هم که از حرکت سریع هاروئه شوکه شده بود،
تو اینکه چه حرکتی انجام بده گیج شده بود،...که یهو ، کیهیرو عصاشو سمت شمشیرِ هاروئه فرستاد و باعث شد، تاکنو فرصت فرار پیدا کنه،
هاروئه با خشم به کیهیرو نگاه کرد،... کیهیرو عصا رو سمت خودش جذب کرد و به سمتی اشاره کرد، و با صدای بلندی گفت: این برای گمراهیه، ارتش گارا از سمتِ دیگه دارن خارج میشن عجله کن بریم هارو
* هاروئه سریع کیهیرو رو خواست دنبال کنه، که یدفعه تاکنو گفت: هی، منم طرفِ شمام ...
*هاروئه نیشخندی زد: پس شانس اوردی، که نکشتمت، چون حتی اگه ماهرترین فرد مبارز روی زمین هم باشی قدرت مقابله با محافظان سِیبان رو نداری!
* بعد به سرعت سمتی که کیهیرو نشون داد، رفت،
...تاکنو چند لحظه بُهت زده سرجاش ماند: محافظان سیبان؟!...امکان نداره، از نسلِ اونها کسی باقی مونده باشه! ، مطمئنم گارا همشونو کشت!
...اما اون دختر ظاهرش شباهت زیادی به اونها داره!
ادامه نظرات

نظرات (۳)

Loading...

توضیحات

داستان عشق من جوجه اردک زیبا قسمت ۳۲۵

۱۳ لایک
۳ نظر

*تاکنو با صدای بلندی گفت: حداقل بهم بگو کی هستی، بعد بی دلیل بهم حمله کن
* هاروئه به شمشیرش چرخشی داد و با عصبانیت گفت: دیگه چه دلیلی از این بهتر که ازمأمورین گارا هستی
* تاکنو شمشیرشو توی دستهاش ظاهر کرد:
خیلی وقته تمرین نداشتم، پس بهت یکم فرصت بازی میدم، جوجه کوچولو
* هاروئه با صدای بلندی گفت: منو مسخره نکن، به جای جاخالی دادن بیا جلو ، تا معنیه بازی رو بهت بفهمونم
*و شمشیرشو بصورت افقی جلوی خودش گرفت و با سرعت زیادی سمت تاکنو حمله کرد،
تاکنو هم شمشیرشو بصورت عمودی گرفت و سمت هاروئه رفت،
و به محض اینکه به هم رسیدن، تاکنو جهت شمشیرشو تغییر داد،
هاروئه هم یک دور به سرعت دور خودش چرخید ، تا پشت به پشت تاکنو قرار گرفت و خواست از پشت شمشیرشو داخل بدن تاکنو فرو کنه، تاکنو هم که از حرکت سریع هاروئه شوکه شده بود،
تو اینکه چه حرکتی انجام بده گیج شده بود،...که یهو ، کیهیرو عصاشو سمت شمشیرِ هاروئه فرستاد و باعث شد، تاکنو فرصت فرار پیدا کنه،
هاروئه با خشم به کیهیرو نگاه کرد،... کیهیرو عصا رو سمت خودش جذب کرد و به سمتی اشاره کرد، و با صدای بلندی گفت: این برای گمراهیه، ارتش گارا از سمتِ دیگه دارن خارج میشن عجله کن بریم هارو
* هاروئه سریع کیهیرو رو خواست دنبال کنه، که یدفعه تاکنو گفت: هی، منم طرفِ شمام ...
*هاروئه نیشخندی زد: پس شانس اوردی، که نکشتمت، چون حتی اگه ماهرترین فرد مبارز روی زمین هم باشی قدرت مقابله با محافظان سِیبان رو نداری!
* بعد به سرعت سمتی که کیهیرو نشون داد، رفت،
...تاکنو چند لحظه بُهت زده سرجاش ماند: محافظان سیبان؟!...امکان نداره، از نسلِ اونها کسی باقی مونده باشه! ، مطمئنم گارا همشونو کشت!
...اما اون دختر ظاهرش شباهت زیادی به اونها داره!
ادامه نظرات