هوپکوکپارت اخر
وفتی داشت در ماشین و میبست برگشت سمت هوسوک و گفت
هوووسوووک هیییوووونگگگ من عااااشقتم باشههه؟؟؟
لطفا زندگی کن و درو بست هنوز فاصله نگرفته بودن که یه کامیون با ماشینشون برخورد کرد و هوسوک تمام اینا رو به چشم دید دوید سمت ماشین از اون فتصله خوب میتونست خون روی صورت کوکی و ببینه اینقدر زیاد بود که بشه از اون فاصله دید نرسیده به ماشین انفجار اونو به یه سمت دیگه پرت کرد یهو چشماشووا کرد و مهتابیه بیمارستان و دید نفس نفس میزد و خوشحال بود از اینکه اون فقط یه خواب بوده/چشماشو بست و یه نفس عمیق کشید که حس کرد دستش تو دستای کسی فشرده شد
اروم سرشو چرخوند و کوکی و کنارش رو تخت دید که گفت
سوووررپرااااییییزززززز:)
اون اونجا بود کنار جیهوپ ولی نه بعنوان یه همراه به عنوان یه....اهدا کننده
نظرات (۲۴)