در حال بارگذاری ویدیو ...

فن فیکشن نامجین پارت چهارم

۲ نظر گزارش تخلف
Nazz_bano
Nazz_bano

جین به خودش اومد و تند تند با پشت دستش اشکاشو پاک‌کرد و با من من گفت از خوشحالیه نامجون نگران نباش حالا کی هست اون ادم خوشبخت
نامجون که لرزش صدای جین و به خوبی میتونست متوجه بشه ولی به روی خودش نیاوورد و گفت نمیشناسیش ولی یه مدتی هست که بهش علاقه دارم راستش عقل و هوش واسم نذاشته (و تک خنده ای که باعث شد جین چشماشو ببنده و قطرات اشک رو صورتش بلغزه)
جین تمام توانشو جمع کرد و گفت خوشحالم ک میخوای سرو سامون بگیری تو بهترین دوست منی
نامجون با تعجب پرسید همین؟
جین با لحنی که یکم تند و عصبی بود گفت میگی چیکار کنم دیگه؟
نامجون گفت خب بابا نکشیمون حالا بیا میخوام راجبش باهات حرف بزنم میخوام راهنماییم کنی بدو بیا کافه

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

فن فیکشن نامجین پارت چهارم

۱۰ لایک
۲ نظر

جین به خودش اومد و تند تند با پشت دستش اشکاشو پاک‌کرد و با من من گفت از خوشحالیه نامجون نگران نباش حالا کی هست اون ادم خوشبخت
نامجون که لرزش صدای جین و به خوبی میتونست متوجه بشه ولی به روی خودش نیاوورد و گفت نمیشناسیش ولی یه مدتی هست که بهش علاقه دارم راستش عقل و هوش واسم نذاشته (و تک خنده ای که باعث شد جین چشماشو ببنده و قطرات اشک رو صورتش بلغزه)
جین تمام توانشو جمع کرد و گفت خوشحالم ک میخوای سرو سامون بگیری تو بهترین دوست منی
نامجون با تعجب پرسید همین؟
جین با لحنی که یکم تند و عصبی بود گفت میگی چیکار کنم دیگه؟
نامجون گفت خب بابا نکشیمون حالا بیا میخوام راجبش باهات حرف بزنم میخوام راهنماییم کنی بدو بیا کافه