در حال بارگذاری ویدیو ...

عشق گمشده قسمت16 کاور نرسیدم درس کنم

۱۵ نظر
گزارش تخلف
Suho(لیدرصحبت میکنه)
Suho(لیدرصحبت میکنه)

قسمت 16
کجا میرید خانوم کیم؟
میرم ایلسان محله قدیمیه بچگیم...از اونجام میرم به این آدرس
بعد کاغذی رو که مادرش توش ادرس خونه دوستش و نوشته بود به سرپرست پارک داد.
_ یه بسته هست که باید به این ادرس ببرم بعد منو ببرید به یه هتل....
اقای پارک متعجب از حرفی که زدم گفت: هتل؟؟؟؟؟
_ مشکلی داره؟ خوب پدربزرگ که مجبور شد بره منم برم هتل برام بهتره
_ امکان نداره اقای کیم گفتن حتما باید توی خونه اقامت کنید...
_ بعدا دربارش حرف میزنیم اقای پارک.( میدونست که نمیتونه فعلا حریفش بشه و دلیل قانع کننده ای نداره که تو اون خونه نمونه) به ایلسان که رسیدن نزدیک محل قدیمی و پارک کوچکی که حالا خیلی تغییر کرده بود و هیچ شبیه وقتی که توش بازی میکرد نبود
_ از اینجا رو خودم تنها و پیاده میرم .نزاشت اقای پارک حرفی بزنه و پیاده شد. اهی از ته دل کشید و رفت سمت درخت بید مجنونی که همیشه بعد مدرسه اونجا بازی میکرد..درخت با تمام خاطراتش سر جاش بود..صدای بچگیاش تو گوشش میپیچید..
_ هانا..هانا..
_ چیشده ؟
_من مسابقه رو بردم هانا باورت میشه؟
_جدا؟؟ وای خیلی واست خوشحالم
_قول میدم هیجده سالم شد واست یه سوپرایز بزرگ داشه باشم
_چه سوپرایزی؟؟؟
_ اووم خوب میخوام اون روز واست یه اهنگ بخونم... یه اهنگ خوب.
_ وای تو محشری... به خودش اومد داشت اشک میریخت . اون بهش قول داده بود تمام خاطرات بچگیش رو سرش اوار شد. دستی به تنه درخت کشید. الان که من احتیاجت دارم باید بری؟ الان که کمکتو لازم دارم؟ (هق هقش بلند شد) بی انصاف ما این همه سال با هم دوست بودیم... با هم بزرگ شدیم
یکم که گذشت و اروم شد بلند شد و به سمت ادرسی که مادرش داده بود رفت نفسی تازه کرد و خواست در بزنه که یکی از پشت صدا زد: با کی کار دارید؟
_ سلام من یه بسته... یه لحظه احساس کرد کسی که جلوشه رو میشناسه
_ سونگ سو اوپا
_ بله خودمم بفرمایید
_ من و یادت نمیاد؟ من هانام وقتی بچه بودیم با هم بازی میکردیم بعد رفتیم ایران یادت میاد اوپا؟

نظرات (۱۵)

Loading...

توضیحات

عشق گمشده قسمت16 کاور نرسیدم درس کنم

۹ لایک
۱۵ نظر

قسمت 16
کجا میرید خانوم کیم؟
میرم ایلسان محله قدیمیه بچگیم...از اونجام میرم به این آدرس
بعد کاغذی رو که مادرش توش ادرس خونه دوستش و نوشته بود به سرپرست پارک داد.
_ یه بسته هست که باید به این ادرس ببرم بعد منو ببرید به یه هتل....
اقای پارک متعجب از حرفی که زدم گفت: هتل؟؟؟؟؟
_ مشکلی داره؟ خوب پدربزرگ که مجبور شد بره منم برم هتل برام بهتره
_ امکان نداره اقای کیم گفتن حتما باید توی خونه اقامت کنید...
_ بعدا دربارش حرف میزنیم اقای پارک.( میدونست که نمیتونه فعلا حریفش بشه و دلیل قانع کننده ای نداره که تو اون خونه نمونه) به ایلسان که رسیدن نزدیک محل قدیمی و پارک کوچکی که حالا خیلی تغییر کرده بود و هیچ شبیه وقتی که توش بازی میکرد نبود
_ از اینجا رو خودم تنها و پیاده میرم .نزاشت اقای پارک حرفی بزنه و پیاده شد. اهی از ته دل کشید و رفت سمت درخت بید مجنونی که همیشه بعد مدرسه اونجا بازی میکرد..درخت با تمام خاطراتش سر جاش بود..صدای بچگیاش تو گوشش میپیچید..
_ هانا..هانا..
_ چیشده ؟
_من مسابقه رو بردم هانا باورت میشه؟
_جدا؟؟ وای خیلی واست خوشحالم
_قول میدم هیجده سالم شد واست یه سوپرایز بزرگ داشه باشم
_چه سوپرایزی؟؟؟
_ اووم خوب میخوام اون روز واست یه اهنگ بخونم... یه اهنگ خوب.
_ وای تو محشری... به خودش اومد داشت اشک میریخت . اون بهش قول داده بود تمام خاطرات بچگیش رو سرش اوار شد. دستی به تنه درخت کشید. الان که من احتیاجت دارم باید بری؟ الان که کمکتو لازم دارم؟ (هق هقش بلند شد) بی انصاف ما این همه سال با هم دوست بودیم... با هم بزرگ شدیم
یکم که گذشت و اروم شد بلند شد و به سمت ادرسی که مادرش داده بود رفت نفسی تازه کرد و خواست در بزنه که یکی از پشت صدا زد: با کی کار دارید؟
_ سلام من یه بسته... یه لحظه احساس کرد کسی که جلوشه رو میشناسه
_ سونگ سو اوپا
_ بله خودمم بفرمایید
_ من و یادت نمیاد؟ من هانام وقتی بچه بودیم با هم بازی میکردیم بعد رفتیم ایران یادت میاد اوپا؟