در حال بارگذاری ویدیو ...

داستان عشق من جوجه اردک زیباقسمت ۶۵

۲ نظر گزارش تخلف
ronita
ronita

جنبه داری بخون
صبح روزی که رای مشخص کرده بود تا از نیروش بهم بده، لباسهای مرتبی پوشیدم،
و داخل اتاقم منتظرش موندم، حرفهای اون موقع مانزو رو ، توی ذهنم مرور میکردم،
که گفت، رای از نیروش بهش نداد,اما گارا نیروی صاعقه سمی رو بهش داده,
حالا رای میخواد از نیروی ماوراییش به من بده!
علاوه بر این، نیروی شیطانی گارا رو که درونم بود از بین برد ،
بی صبرانه برای اومدنش ، لحظه شماری میکردم،
اما وقتی دیر کرد، به اتاقش رفتم، و در زدم، اما داخل اتاقش نبود،
به اتاقی که یاکی بود، رفتم، اونجا هم نبود،
اما با اینحال کنار یاکی رفتم، و لبهاش رو بوسیدم،
اشک توی چشمهام‌ جمع شد، و قطرات اشکم روی صورتش ریخت،
هوای بیرون باز هم بارونی بود،
در رو کنار دادم که متوجه رای شدم که زیر بارون ایستاده، سرتاپاش کاملا خیس شده بود،
خواستم برم جلو اما دلم میخواست همونطور اونجا بایستم و نگاهش کنم، تا تصویرش رو توی خاطرم ضبط کنم،
یاد روز نمایش، که‌داخل کمد قایم شده بودم،
افتادم،...
سرش رو بالا گرفت و بهم‌ نگاه کرد، برای لحظه ای حس کردم داره گریه میکنه، ولی قبلا بهم‌ گفته بود،
چون قلب نداره، گریه نمیکنه،
طاقت نیوردم و خواستم برم پیشش که خودش سمتم اومد و گفت: صبح بخیر، میبخشی دیر شد،
دیروز زیر بارون داشتی گریه میکردی، خواستم ببینم چه احساسی داشتی!
-n- وقتی به این فکر کردم که بدون شماها میخوام چکار کنم، گریه ام گرفت...
رای، چرا با من به آکادمی نمیای؟!
-r- اینجا بهتر میتونم از یاکی‌ مراقبت کنم
-n- قراره صاحب چه نیرویی بشم؟
-r- مرگ!
-n- چـ--چی؟!
-r- میدونم ،زمان زیادی برای از بین بردن نیمه شیطانیت صرف کردم، اما ناچارم اینباربهت برش گردونم،تا تمام وجودت رو بگیره،
ولی این نیرو مثل مال گارا نیست، و قابل کنترله،
با این شرایط اون راحتتر میپذیرت، و از تصور اینکه تونسته کاملا تسخیرت کنه،احساس پیروزی میکنه!
-n- راه دیگه ای نیست؟!
- r- متاسفم ناکا، اگه بخوای به من کمک کنی تا پیروز بشم، این تنها راه ِ حله،
و البته یه راهه دیگه هم اینه که خواسته گارا رو عملی کنی اینطوری برای همیشه با خیال راحت زندگی میکنی،
خونت هم مثل یه آدم معمولی میشه،
اما هر تصمیمی الان بگیری، مسیر آینده ات رو مشخص میکنه!
نظر منو بخوای، میگم ، مثل یه آدم عادی زندگی کن!
-n- به قیمت از بین بردن تو؟!...
ادامه دارد

نظرات (۲)

Loading...

توضیحات

داستان عشق من جوجه اردک زیباقسمت ۶۵

۱۱ لایک
۲ نظر

جنبه داری بخون
صبح روزی که رای مشخص کرده بود تا از نیروش بهم بده، لباسهای مرتبی پوشیدم،
و داخل اتاقم منتظرش موندم، حرفهای اون موقع مانزو رو ، توی ذهنم مرور میکردم،
که گفت، رای از نیروش بهش نداد,اما گارا نیروی صاعقه سمی رو بهش داده,
حالا رای میخواد از نیروی ماوراییش به من بده!
علاوه بر این، نیروی شیطانی گارا رو که درونم بود از بین برد ،
بی صبرانه برای اومدنش ، لحظه شماری میکردم،
اما وقتی دیر کرد، به اتاقش رفتم، و در زدم، اما داخل اتاقش نبود،
به اتاقی که یاکی بود، رفتم، اونجا هم نبود،
اما با اینحال کنار یاکی رفتم، و لبهاش رو بوسیدم،
اشک توی چشمهام‌ جمع شد، و قطرات اشکم روی صورتش ریخت،
هوای بیرون باز هم بارونی بود،
در رو کنار دادم که متوجه رای شدم که زیر بارون ایستاده، سرتاپاش کاملا خیس شده بود،
خواستم برم جلو اما دلم میخواست همونطور اونجا بایستم و نگاهش کنم، تا تصویرش رو توی خاطرم ضبط کنم،
یاد روز نمایش، که‌داخل کمد قایم شده بودم،
افتادم،...
سرش رو بالا گرفت و بهم‌ نگاه کرد، برای لحظه ای حس کردم داره گریه میکنه، ولی قبلا بهم‌ گفته بود،
چون قلب نداره، گریه نمیکنه،
طاقت نیوردم و خواستم برم پیشش که خودش سمتم اومد و گفت: صبح بخیر، میبخشی دیر شد،
دیروز زیر بارون داشتی گریه میکردی، خواستم ببینم چه احساسی داشتی!
-n- وقتی به این فکر کردم که بدون شماها میخوام چکار کنم، گریه ام گرفت...
رای، چرا با من به آکادمی نمیای؟!
-r- اینجا بهتر میتونم از یاکی‌ مراقبت کنم
-n- قراره صاحب چه نیرویی بشم؟
-r- مرگ!
-n- چـ--چی؟!
-r- میدونم ،زمان زیادی برای از بین بردن نیمه شیطانیت صرف کردم، اما ناچارم اینباربهت برش گردونم،تا تمام وجودت رو بگیره،
ولی این نیرو مثل مال گارا نیست، و قابل کنترله،
با این شرایط اون راحتتر میپذیرت، و از تصور اینکه تونسته کاملا تسخیرت کنه،احساس پیروزی میکنه!
-n- راه دیگه ای نیست؟!
- r- متاسفم ناکا، اگه بخوای به من کمک کنی تا پیروز بشم، این تنها راه ِ حله،
و البته یه راهه دیگه هم اینه که خواسته گارا رو عملی کنی اینطوری برای همیشه با خیال راحت زندگی میکنی،
خونت هم مثل یه آدم معمولی میشه،
اما هر تصمیمی الان بگیری، مسیر آینده ات رو مشخص میکنه!
نظر منو بخوای، میگم ، مثل یه آدم عادی زندگی کن!
-n- به قیمت از بین بردن تو؟!...
ادامه دارد