سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۴۰۴/۰۲/۱۷
برین‌گونه بگریست چندان بزار

همی تا گیا رستش اندر کنار

زمین بستر و خاک بالین او

شده تیره روشن جهان‌بین او

در بار بسته گشاده زبان

همی گفت کای داور راستان

کس از تاجداران بدین‌سان نمرد

که مردست این نامبردار گرد

سرش را بریده به زار اهرمن

تنش را شده کام شیران کفن

خروشی به زاری و چشمی پرآب

ز هر دام و دد برده آرام و خواب

سراسر همه کشورش مرد و زن

به هر جای کرده یکی انجمن

همه دیده پرآب و دل پر ز خون

نشسته به تیمار و گرم اندرون

همه جامه کرده کبود و سیاه

نشسته به اندوه در سوگ شاه

چه مایه چنین روز بگذاشتند

همه زندگی مرگ پنداشتند

شبستان ایرج نگه کرد شاه

یکی خوب و چهره پرستنده دید

کجا نام او بود ماه‌آفرید

که ایرج برو مهر بسیار داشت

قضا را کنیزک ازو بار داشت

پری چهره را بچه بود در نهان

از آن شاد شد شهریار جهان

از آن خوب‌رخ شد دلش پرامید

به کین پسر داد دل را نوید

چو هنگامهٔ زادن آمد پدید

یکی دختر آمد ز ماه آفرید

جهانی گرفتند پروردنش

برآمد به ناز و بزرگی تنش

مر آن ماه‌رخ را ز سر تا به پای

تو گفتی مگر ایرجستی به جای

چو بر جست و آمدش هنگام شوی

چو پروین شدش روی و چون مشک موی

نیا نامزد کرد شویش پشنگ

بدو داد و چندی برآمد درنگ

یکی پور زاد آن هنرمند ماه

چگونه سزاوار تخت و کلاه