سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۵/۰۱/۱۲
ریو اومد پیشم
با خنده گفت : بریم دیگه
و ما هم به راه افتادیم
بدون هیچ حرفی
من فقط کنجکاو بودم بدونم داریم کجا میریم و قراره چکار کنیم ؟
جلوی یه سالن وایسادیم
ریو در رو باز کرد و رفت داخل
ریو : اینم سالن مبارزه
خب لباس مخصوص چی ؟
_ اینجور مبارزه نیازی به لباس مخصوص نداره
چرا نداره ..... لازمه ... ممکنه صدمه ببینن
_ نه .....الانم روش مسابقه رو میفهمی نگران نباش
رفتیم وسط سالن وایسادیم
کلی دختر و پسر توی سالن بودن
همه نشستن دور سالن
اسم دو تا از دانش اموزا رو خوندن و اونا هم رفتن وسط سالن
یهو یکی از اونا نامرئی شد
چشام گشاد شد
اینجا چه خبره آخه ؟
این .... آطور ممکنه .... قدرت نامرئی شدن .... اون یکی هم با قدرتش فقط هر صدای قدم یا پایی میشنید با سرعت فوق العاده زیادی میرفت به اون نقطه
باورم نمیشد
ریو : تو باید اینجا قدرتی رو که داری کشف کنی
قدرت ؟ ریو اینجا چه خبره ... چی داری میگی
_ خودت الان میفهمی
یهو گفتن : یومیکو شینجی و آسویا میدنتور
من .... باید مبارزه کنم ؟
یهو نمیدونم چطوری پرت شدم وسط سالن
اون دختر وایساده بود جلوم
چشام گشاد شده بود
یهو خودشو کاملا آتشین کرد و گفت : میای بازی کنیم ؟ و بعد خندید
خشکم زده بود باید چیکار کنم ؟



بچه ها عجله داشتم خوب نشد زیاد ولی از این به بعد هیجانش خیلی بالاست
من فعلا باید برم
بعدا میام
کارتون و انیمیشن