به سمت جونگوون برگشتم که خیسی را روی صورتم احساس کردم و بعد آن شلیک خنده بچه ها بود که به هوا پرتاب شد.
جونگوون:ولی منم کم خاطر خواه ندارم اینجا ها اگه جرات داری تلافی کن...
لبخند شیطانی ای زد و ادا های کیوتی درآورد.
با دست مشت شده بر سرش کوبیدم که اخش به هوا رفت.
_نامرد حالا من تا آخر مهمونی چطوری این شکلی بگردم هانننن؟
جونگوون:حرص نخور عزیزم... یه بار هم به نفع من...همیشه منم که توی این مهمونی ها خیس آب میشم یه بار هم تو...
_یااا
جونگ سونگ:آقا گفتم مختصص اتصالیش هس ولی اگه سیم میم هاش قاطی کنه پاره بشه دیگه از دست این آقا هم کاری برنمیاد ها..
چشم غره ای به سمتش پرتاب کردم که خنده اش را خورد و عقب کشید.
هه سو:بیا با من بریم درستت کنم غرغرو خانوم که عین توت فرنگی قرمز شدی...
جونگ سونگ: برید اتاق من. منم میرم براتون حوله بیارم.
هه سو:مگه تو اتاقت نیس؟
جونگ سونگ:هس ولی مال خودمه... مال خودمو که نمیخوای استفاده کنی؟
هه سو:باشه... بگو میخوام با شما بیام چرا بهونه میاری.
جونگ سونگ:دست شما درد نکنه دیگه رفتی تو تیم جونگوون؟
هه سو چشمی نازک کرد و و دست مرا گرفت و به دنیال خود کشید و همین طور که به سمت پله ها میرفت به جونگ سونگ گفت:
هه سو: تیمی در کار نیس. کلا اذیت کردن تو جزء واجبات زندگیه...
صدای خنده بچه ها که آمد به سمت هه سو برگشتم و با او هم قدم شدم تا بیشتر از این دستم کشیده نشود.