سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۸/۱۰/۲۳
به غربت گرچه گل بی شماره

گلها بویی که ما میخواد نداره

کسی رامی فرستم سوی تهرون

بده دستمال دستت رابیاره

گاهی وقتها دلِ من پَرمی‌زنه پَرمی‌زنه

میره تهرون خونه‌ مون سرمی‌زنه سرمی‌زنه

می‌ ره با خاطره‌هاش حال می‌ کنه

برمی‌ گرده دوباره در می‌زنه

دلِ من پر میزنه پر میزنه

می‌ گه اون شهرشما خوب جایی بود

خونه‌ تون هنوز پر از زیبایی بود

گُلی که کاشتی تو باغچه‌ ست هنوزم

عکس تو بر سر تاقچه‌ ست هنوزم

امّا مادر دو تا چشماش به درِ

که عزیزش هنوزم در سفرِ

شبها وقتی به چشماش خواب نمی‌ ره

حافظ‌ رو برمیداره فال می‌ گیره

گُلی که کاشتی تو باغچه‌ ست هنوزم

عکس تو بر سر تاقچه‌ ست هنوزم

امّا مادر دو تا چشماش به درِ

که عزیزش هنوزم در سفرِ

گاهی وقتها که هوایی می‌شه دل

خسته از رنج جدایی می‌ شه دل

بازسردرد دل‌ و بازمی‌ کنه

در پی عقده‌ گشایی می‌ شه دل

گریه رو سر می‌ ده هِق‌ هِق می‌ کنه

اگه گریه نباشه دِق می‌ کنه

وقتی خوب چشمام‌ رو پرآب می‌ کنه

لالائی می‌ گه من‌ و خواب می‌ کنه

تو خوابم مادره چشماش به درِ

که عزیزش هنوزم در سفرِ
موسیقی و هنر