ب بالینم بیا گاهی بگیر از این سراپا درد دل عریان سراغی ،پرسشی ، آهی
نسیم دست ماهت را ب روی صورت خشک از کویر دردو از رنجم بتابان صبحو هر شامی ک رنگی از طراوت گیرد از مهرت ک سیلی های پر دردم دگر رنگ رخم را سوی خوش رنگی نخواهد برد ، …. ای ماهی
ب بالینم بیا گاهی ک ماه هرشبم باشی طلوع نقره ای رنگ درون مطلبم باشی هجوم خنده ام باشی میان این سراب تشنگی آب حیات هر تبم باشی
ب بالینم بیا گاهی ک محتاج حضورت گشته ام گویا پریشان از نبودن های بی سودت تو هستی من ک نابودت تو آتش من همه دودت تو دریا من همه رودت مرید غصه ات من گشته ام گویا
ب بالینم بیا گاهی فضای سینه تاریک است و نم دارد نهیب درد نزدیک است و غم دارد هجوم مرگ نزدیک است دًم دارد صدایی از درون چاه تاریک است و سم دارد
و در پایان این معنی جز این ک یک صدا هرشب بگویم هر نفس این را نوایی هیچ در من نیست
نویسنده و گوینده: حسین پناهی
برای دنبال کردن ما در صفحات مجازی کلیک کنید. https://www.instagram.com/pioioava/+