سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۶/۰۶/۰۶
در حقیقت داستان اریل به 40 سال پیش بر می گشت هنگامی که جنک بزرکی بین فرالسه و المان سر گرفت مادر بزرگ اون پرنسس و شاهزاده فرانسه در سختی این جنگ و در دل ا فتاب سوزان نسیم خنک عشقی در قلبس نشست او که نامش اریلا بود عاشق یک شاهزادی از المان شده بود انها به اجبار هم دیکه رو مخفیانه میدیدند ولی روطی انها تصمیم گرفتند که به جنگ خاتمه دهند ولی در صورتی این اتفاق می افتاد که دیگران عشق اون هارو قبول کنند تو اون دو نفر با کمک قلب صلح که سنگ خاصی بود از کرگ و ادامه جنگ جلو گیری کنند ولی هیچ کس اونها رو قبول نکرد اریلا که دیگه تحمل نداشت مردمش رو نفرین کرد و اونها رو در غفلت حودشون رها کرد اون گفت اگه که اون ها قدرت عشق رو درک نمی کنند و حتی نمی خواهند که صلج بر قرار شه پس لیاقتشون مرگه اون با عشق خودش فردیناند فرار کرد و البته که سنگ رو با خودش برد