بخش 162 داستان آن لطف که خداوند به فردی رحمت کرد تا از خواب غفلت بیدار شده و دیگر فریب نخورد، و تشبیه اصحاب کهف به آن. مولوی - خانه سر جمله پر سودا بود / صدر پروسواس و پر غوغا بود باقی اعضا زفکر آسوده اند / و آن صدور از صادران فرسوده اند در خزان باد و خوف حق گریز / آن شقایقهای پارین را بریز این شقایق منع نواشکوفه هاست / که درخت دل برای آن نماست خویش را در خواب کن زین افتکار / سر ز زیر خواب در یقظت برآر همچو آن اصحاب کهف ای خواجه زود / رو به ایقاظا که تحسبهم رقود \ گفت خانه تو زهر نیک و بدی / باشد از بهر گله آمد شدی ... و تحسبهم ایقاظا و هم رقود و نقلبهم ذات الیمین و ذات الشمال و کلبهم باسط ذراعیة