سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
قسمت 11
گیتارامون و کیونگسو رو بر داشتیم و سوار ماشین شدیم.دختره با دیدن کیونگسو خشکش زد دی او هم همین طور.اما سرش و پایین انداخت و سوار شد.
دی او:بابت رفتار امروزم توی فرودگاه معذرت میخوام .
هانا که با دیدن گیتارها تازه فهمید اونا خوانندن سرشو به چپ و راست تکون داد:نه نه این منم که متاسفم کمی تند رفتم.نمیدونستم خواننده اید.
بعدم با نگاه به گیتارا خندش گرفت.بکهیون که کنجکاو شده بود،هانا به چی میخنده...و البته براش عجیب بود که با وجود برداشتن ماسکها اونا رو نشناخته:میشه بپرسم چرا میخندین؟
_البته..خوب راستش به یاد کسی افتادم که خیلی دوس داشت بزرگ که شد خواننده بشه.بهم قول داده بود یه روز یه اهنگ برام میخونه .امیدوارم به ارزوش رسیده باشه.اما ..
چانیول:اما چی؟
هانا:اما امیدوارم معروف نشده باشه.
دی او: چرا؟؟؟؟؟
هانا:ادمهای معروف زندگی سختی دارن.دوس ندارم زندگی براش سخت باشه..(نمیدونست که زندگی چقدر براش سخت شده)...
میخواست ادامه بده که اقای پارک صداش زد: خانوم کیم این نامه مال شماست.
نامه رو گرفت و بازش کرد.شروع به خوندن کرد.دلش میخواست گریه کنه اما نمیخواست جلوی پسرهای که حتی نمیشناختشون بشکنه.ناچار بغضشو قورت داد و از اقای کیم خواست ماشین و نگه داره....از ماشین پیاده شد.گوشی چانیول زنگ زد.