از یار گذشتن هنرت بود، گذشتی عاشق به هوای خبرت بود، گذشتی عمریست نشستم سر این کوچه که روزی افتاد گذارت، گذرت بود، گذشتی گفتم که بیایی و ببینی و بمانی رفتن و نماندن نظرت بود، گذشتی افتاد به پایت که نرو لحن نگاهم از لحن نگاهم حذرت بود، گذشتی گر بیخبری بیخبران را چه ملامت از کوچه ی دلها سفرت بود گذشتی یا رب غزلی تا بسرایم سخن عشق آمد غزل و کوچه رهت بود، گذشتی