در حال بارگذاری ویدیو ...

دکلمه شعر خاطرات تلخ از محمد خوش بین

mohammad khoshbin
mohammad khoshbin

اشعار و دکلمه های محمد خوش بین

در خیالم خاطرات آن زمستان مانده است
جای پای رفتنت در آن خیابان مانده است

بسکه دستان جدایی دست سردم را فشرد
دستم از لمس دگر دستی، هراسان مانده است

هیچ گنجشکی نمی فهمد زمان پرزدن
از چه ترسی شاخه ام این گونه لرزان مانده است

بار دیگر اشک هایم بی قراری می کنند
بار دیگر گونه هایم زیر باران مانده است

مثل ابراهیمم اما قصه ام برعکس اوست
کعبه ام از دست اسماعیل ویران مانده است

(یاری اندر کس نمی بینیم یاران چه شد؟)
چارسویم دشنه های نارفیقان مانده است

ای اجل! پیشم بمان، می ترسم از تنها شدن
در نفس هایم به قدر لمس تو جان مانده است

نظرات

نماد کانال
نظری برای نمایش وجود ندارد.

توضیحات

دکلمه شعر خاطرات تلخ از محمد خوش بین

۱ لایک
۰ نظر

اشعار و دکلمه های محمد خوش بین

در خیالم خاطرات آن زمستان مانده است
جای پای رفتنت در آن خیابان مانده است

بسکه دستان جدایی دست سردم را فشرد
دستم از لمس دگر دستی، هراسان مانده است

هیچ گنجشکی نمی فهمد زمان پرزدن
از چه ترسی شاخه ام این گونه لرزان مانده است

بار دیگر اشک هایم بی قراری می کنند
بار دیگر گونه هایم زیر باران مانده است

مثل ابراهیمم اما قصه ام برعکس اوست
کعبه ام از دست اسماعیل ویران مانده است

(یاری اندر کس نمی بینیم یاران چه شد؟)
چارسویم دشنه های نارفیقان مانده است

ای اجل! پیشم بمان، می ترسم از تنها شدن
در نفس هایم به قدر لمس تو جان مانده است

موسیقی و هنر