راه فیض آباد تنگ و تاریکه ، یک یاری دارم کمر باریکه ای خدا مرا کشته ناز او ، تا کی من برقصم به ساز او بیش از این ساقی می مده مستم ، مست چشمان مست او هستم دل به موی آن نازنین بستم ، جام می همی افتد از دستم شب رسیده و جاده باریکه ، خانه دوره و کوچه تاریکه وای از دوری جانگداز او ، تا کی من برقصم به ساز او چشم سرمستش خون کند به دل ، من بیاد وی او زمن غافل من به او عاشق دل به او مایل ، دیوانه منم دلبرم عاقل دختر کردی ، شد بلای جان ، زد به جانم خوش آتش سوزان ای خدا مرا کشته ناز او ، تا کی من برقصم به ساز او