چشمامو بستم سریع خودمو به سمت راست چرخوندم و افتادم روی زمین چشمامو آروم باز کردم چی ؟.... لوهان !!!! لوهان .. چیکارم .. داری ؟ لوهان : هیچی فقط میخواستم یکم بترسونمت ... بخاطر کار هایی که گفتی انجام بدیم ها ؟؟؟؟ ولم کن ... _ برو سریع بلند شدم و دویدم سمت اتاقم قلبم داشت از توی دهنم در می اومد .... استرس شدیدی گرفته بودم رفتم توی اتاقم و در رو قفل کردم و رفتم و خودمو روی تختم ولو کردم چشمامو بستم که خوابم برد
**********
الان یک ماهه اینجام و دارم آموزش میبینم دیگه با اعضا گروه صمیمی شدم کریسمسم با اونا جشن گرفتم کلی شوخی کردیم همشون برام هدیه خریده بود همشونم یه چیز کلاه و شال گردن الانم میخوان برن برای یه تبلیغ یه دختر که فقط با یه کرم اعضا اکسو بهش علاقه مند میشن زدم زیر خنده با هم به راه افتادیم و سوار ماشین شدیم پیاده شدیم وارد شدیم یه چند نفر اآمدن و یکم حرف زدن و صحنه هم که آماده بود شروع کردن به گریم کردن بچه ها قیافم به کارگردان افتاد که ناراحت بود گوشی رو قطع کرد و گفت : مشکلی برای می سویا پیش اومده و نمیتونه بیاد .... کارگردان : نمیدونم باید چیکار کنیم سریع اومد جلوم : تو میتونی نقش می سویا رو بازی کنی ؟ چشمام گشاد شد و با من و من گفتم : من نقش بازی کنم ؟ سه هون : تیون ... قبول کن .. ما نمیتونیم این تبلیغو عقب بندازیم دلم نمی خواست زحمتاشون خراب بشه باشه .... فقط بگید باید چیکار کنم ؟ کارگردان منو نشوند روی صندلی و گفت : سریع گریمش کنید یه دختر اومد بالای سرم و گریمم کرد همه چیزو برام توضیح دادن من تازه اومدم یه مدرسه که اکسو ای ها عاشقم میشن کلا یه توضیح کوتاه خودمو معرفی کردم و رفتم تو یه میز میزی که کریس توش بود سرمو یکم به چپ خم کردم و کریس رو دیدم که زل زده بود بهم منم سرمو برگردوندم زنگ خورد از مدرسه رفتم بیرون و داشتم توی خیابون راه میرفتم که یهو یکی دستمو کشید و برد توی کوچه خلوت نگاه کردم سه هون بود بعدشم چند نفر از اعضا دیگه اکسو وارد کوچه شدن که زدن به شونه سه هون بعدشم کای و کریس و لوهان اومدن و مثلا دوستای سه هون بودن خلاصه بعد یکم دعوا کردن سه هون دستمو کشید منو دنبال خودش کشوند یه جایی بعدشم یکم حرف که خوبی و اینا منم گفتم شما باهام چیکار دارید که سه هون سرشو اورد نزدیکم فاصله لبش با لبم یک سانتی متر بود