زمانی که تانو خواستگارش پاوان راقبول می کند ریشی نارا حت میشه و اشک می ریزه و میره بالای پشتبان و فقط گریه می کند و میگوید که من فقط تانو را دوست دارم اما او حالا من را باور نمی کند و یه اعتماد نمی کند طوری که کاملا ضد من شده و به برادرش می گوید تو میدانی من چقدر تانو را دوست دارم.برادرش اشک می ریزه میگه آره میدونم.