ژانر:عاشقانه_پلاس هیجده_هیجانی شخصیت ها:هیونجین_تهیونگ_ا/ت_کارینا_جیمین_پی دی نیم_ماماناتون و باباهاتون_شایدم وسط داستان یکی اضافه شه باهم دوییدین تا به یه درخت رسیدین کوبوندت به درخته و لباتو بوسید نفس کم اوردین و ازهم جدا شدین _آه خیلی خوبی بیب +میدونم(با پوزخند) فلش بک به چند دقیقه پیش عروسیتون بود و شمادوتا بخاطر اینک خسته شده بودین از عروسی فرار کردین و الان رسیدین اینجا پایان فلش بک +حالا از این جنگل امازون چجوری بریم خونه؟ _اومممم نمیدونم ولی یه راه حل دارم دستتو کشید و یواشکی رفتین تو حیاط تالاری ک توش عروسیتون بود(هنوز مهمونا بودن و داشتن دنبالتون میگشتن) _همینجا بمون بزار ماشینو بیارم +اوکی بدو پس سریع رفت ماشینو برداشت و اومد جلوت شیشه رو اورد پایین _بیا بشین بیبی گرل +هنو بیبی گرلت نشدم ک _امشب میشی.×~× یکم ترسیدی و سوارماشین شدی +هیونجین فک نمیکنی یکم زوده؟(تخخ تهیونگ نبود*ضدحال*) _نووووچ رسیدین ب ی فروشگاه _وایسا برم ی چنتا خوراکی بخرم بیام رفت +وایسا درو قفل...ولش کن بابا فک کردی یکی داره به ماشین نزدیک میشه اما اهمیتی ندادی...صدای پا خیلی داشت نزدیک میشد در باز شد و تو کشیده شده بودی تو بغل یکی تا خواستی سرتو بیاری بالا ببینی کیه چشات سیاهی رفت و غش کردی چشاتو باز کردی ک دیدی دست و پاهات به یه صندلی و خودتم رو اون صندلی نشستی کلی خودتو تکون دادی ولی نتونستی از اون صندلی جدا شی +کممممککک نجاتم بدیییییین (گایز الان _ معنی تهیونگ رو میده) _سلام ا/ت(با حرص) +تهیونگ؟ت...ت..تو م..ن... _اره من تورو گروگان گرفتم +چ...ر..چرا؟ _چون من هنوزم دوست دارم ا/ت +ام...ا..م...اما م..ما از ه..م جدا نشدیم؟ _اوهوم شدیم و تو ازدواج کردی +منم دل..م برات تنگ...شده بو..د بهت نزدیک شد و بغلت کرد.احساس ارامشمیکردی...ازت جدا شد گفت.. _حالا میخوای با من باشی یا با هیونجین +....... _جواب بده +امممم...خ...ب فک ک...نم تورو ب..ب...بیشتر دوست...دارم پوزخند زد و گفت _منم عاشقتم ا/ت +ولی من چجوری باید از هیونجین جدا شم؟ _خودم واست درستش میکنم دست و پاتو باز کرد و دستتو گرفت و با خودش کشید بردت انداختت تو ماشینش و به یه سمتی رفت که انگار واست اشنا بود... _میای خونه ی من؟ +اوهوم _اوکی اگه نمیومدی هم من میاوردمت بیب پوزخند زدی و سرتو گذاشت رو صندلی ماشین ادامه دارد....