بغض ابر ** ابرها با دلی پُر آمدند و سر گذاشتند بر شانه ی کوه ها و بغض وا کردند و های هایشان پیچید در همه جا
و رود رودِ گریه هایشان رفت رفت تا بیفتند در لهجه ی خلیج و گم شوند در آب ها مثل گاهی که خیال ات می آید و مرا وامی دارد که سر بگذارم بر شانه ی کاغذ ها . ها ی. ها ی . های ...