بهار همیشه را
به دعوت یک گل می بری
هنگام که تشنه می آیی
از معبد شکوفه های نارس
با ذهنی سر ریز از نور و نوازش
***
می دانی که مرگ
روی پلک های تو
خانه می کند
وقتی هوا مثل ماه
در فضا می چرخد
***
با تپش ساده ی قلبت
نبض تمام آینه بیدار می شود
اینک که تصویر تو
تازه تر از تمام گل
و رستنی های دنیاست
**
دریا روایتی دارد
روی خط نگاه تو
تانگاه می کنم
به امتداد چشم
وآرامش طولی آب
منصور خورشیدی
موسیقی و هنر