سرگرمی و طنز ورزشی کارتون و انیمیشن علم و فن آوری خودرو و وسایل نقلیه آموزش موسیقی و هنر اخبار و سیاست حیوانات و طبیعت بازی حوادث مذهبی
۱۳۹۶/۰۶/۳۰
درد هام دوباره شروع شد... کنترل دست و پامو بدست اوردم
..داشتم خون سرفه میکردم..کل بدنم میسوخت... جیغ زدم و گفتم کمکمم کنینن ترخداااا... آنتونیی... انتونی اومد جلو و گفت شنیدی؟
-اره
انتونی منو بغل کرد....وگف:هرجا من بخوامم میای؟
+اره میام
-چشماتو ببند
+ب..باشه
انتونی رفت جلوی اون پسره  و بهش گفت
+این واسه ی منه اگه یبار دیگه کنارش ببینمت هم تو رو می کشم هم اینو...
-باشه اما....
پسره خم شد و به چشمام نگاه کرد انتونی گف:بروعقب
ولی پسره گوش نمی داد.... خیلی سریع اومد جلوی صورتم ....لبامو بوسید... انتونی  منو گذاشت زمین به پسره گف:الان چیکار کردییی...خودمم میکشمتت ...انتونی سریع رفت گردن اون پسره رو گرفت و پرتش کرد اونور و گفت:......